بازم پی ام اس لعنتی...
توی این وضعیت از مکالمات طولانی فراریم
اصلا حوصله جواب دادن تلفن رو ندارم
بعد در این حالت حوصله مریم رو بیشتر از همه ندارم که طولانی حرف میزنه
امروز وسط مکالممون به بهانه مجبور شدم قطع کنم
وواقعا بعدش بالا اوردم
چون در این وضعیت گوش دادن عصبیم میکنه
دیشب هم دلم میخواست مغزم رو خاموش کنم رسما
نشستم تنهایی اب انگور بخورم
میم هم تعجب کرد که اخه چرا به من نگفتی نمیرفتم بیرون میموندم پیشت
گفتم نه میخوام تنها باشم
ولی تا صبح که بیدار بودم شونصد بار زنگ زد ببینه حالم بد نشده باشه
اب انگور همه رو میگیره به من که میرسه میگه نه من و تو خواهر برادریم نمیشه بگیرمت:)))))))))
والا یعنی هیچی مغز منو نمیتونه خاموش کنه
فقط یه سردرد و حالت تهوع بدی موند برام هرچی خوردم فایده نداشت که نداشت
بعدم نمیدونستم تو پی ام اس خوب نیست نباید خورد
ساقی باهام دعوا کرد نباید میخوردی
الان میفهمم چرا
چون کل امروز تو رختخواب بودم از سردرد و کم خوابی
زیر دوش نشستم نیم ساعت
بلکه سرحال شم
اومدم خیس خیس خوابم برد
هرچیم میم خواست بره برام غذا بگیره حالم از همه چی بهم میخوره گفتم نمیخوام
کارای شرکت رو تا فردا ردیف کردم
میم فردا مرخصی یکم خرید اینترنتی داره قول دادم امشب برم خریدامون تکمیل کنیم چون لپتاپ خودش شرکته
از صبحم هیچی نتونستم بخورم
جز اب گاز دار و لیمو
همینا دیگه اینم از اخر هفته ما