تا صبح چهل سالگی!

وقتی میخواستم وارد دهه 30 زندگیم بشم

از ماهها قبلش یه سری تغییرات در روح و جانم احساس میکردم

از اونجایی که ادمهای اطرافم بهم میگن تو حس ششم خیلی قوی داری

انرژی یونیورس رو خیلی زود میگیری

تغییراتی که میگم شاید شما هم حس کرده باشید در هر بازه سنی

اگر ادمی باشید که خودتون کنکاش می کنید البته!

چند ماهه تغییراتی رو تجربه کردم 

که انگار یه جایی بالای زندگیم ایستادم وبهش نگاه میکنم

هر مساله ای رو از یه نگاه بالاتر میبینم 

ما تو هر بازه سنی اینو تچربه میکنیم منتها هر سال هر دهه 

این ارتفاع برامون بیشتر میشه

یه جوری که یه جایی پیر دانا میشیم دیگه!

و من به شدت مشتاق رسیدن میانسالی و پیری هستم 

و ترسی ازش ندارم

دیروز بسیار روز خوب و لذت بخشی بود یه روز خیلی عجیب شاید که همه ی احساسات رو باهم تجربه کردم

هم خشم هم ترس هم شادی هم ازادی و رهایی هم هیجان هم عشق و هم ناراحتی حتی

تجربه خیلی نابی بود 

از مدتها قبل شاید دوسه سال پیش یه دوره TA رفتم تحلیل رفتار متقابل!

این دوره شاید شروع اشنایی جدی من با روانشناسی به صورت تخصصی بود

حدود یکسال هرهفته یک جلسه!

بار مالی و احساسی زیادی داشت اما ارزشش رو داشت!

تو قسمت خشم به ما یاد دادن که دیدی وقتی عصبانی و خشمگینی داد میزنی؟

ریکش طبیعی ادمی به خشم همینه 

فریاد!

برای اینکه این خشم رو تخلیه کنی یا کیسه بکس 

یا ضربه زدن به بالشت

یا داد زدن ! یه جایی برو فقط داد بزن

یا اینکه ادای داد زدن دربیار بدون صدا اگر تو خونه هستی و امکان داد زدن نداری!

من نتونستم داد زدن رو امتحان کنم!

یکی دوبارم خواستم با میم میریم خارج شهر اینکارو بکنم روم نمیشد حقیقتا هرچی هم میم اصرار میکرد من روم نمیشد 

میگفتم نیاز به همراهیت دارم 

 میم یه تصمیم بزرگ و سخت و دردناک گرفت این هفته

که من ذره ذره شاهد اب شدنش بودم 

چقدر اذیت شد بابت این تصمیم

دردها و پس لرزه های بعد این تصمیم میدونم تا ماهها باهاشه وشاید سالها!

این روزها گفته بودم حالش خوش نیست 

هرچند تاثیری رو رابطه ما نداره این حالش اون در هر حالتی در خدمت رابطمونه 

ولی میدونم از نظر روحی چه دردی رو داره تحمل میکنه 

و چقدر تو خلوت خودش درد می کشه

پاشدم کیک شکلاتی درست کردم

حس خوبی نداشتم با میگرن و خمودگی و بی خوابی پاشدم این کارو کردم

چایی دم کردم

 بی خیال خونه شلخته ام شدم 

گفتم پاشو بریم بیرون اول مقاومت کرد که چون حالش خوب نیس نریم که به منم خوش بگذره 

گفتم نه پاشو بریم همین الان 

از اون مواقع بود که میدونه یه چیزی رو دوبار تکرار نمیکنم  وباید من بایده 

20 مین بعدش راه افتادیم 

گفتم منو ببر کوهستان همون جنگل طبیعیه

یه جایی که حس میکنی رفتی سوئیس واقعا 

تو راه که هردومون بسیار حال بد و جو سنگینی داشتیم 

هردومون بغض کرده بودیم منم که اهنگ های غمگین گذاشته بودم و میخوندم و گاهی اشکام سرازیر میشد

اونم همینطور

رسیدیم همون جایی که من گفته بودم و محو زیباییش شدیم دوتامون 

یکم به صدا طبیعت گوش کردیم یکم نفس عمیق کشیدیم 

حالمون بهتر شد طبیعت درمانی 

میگم میم میدونی من همیشه ارزو میکردم یه دختر ایلیاتی باشم 

که ارزویی جز یه شوهر خوب و یه زندگی مرفه نداشته باشه 

این مغزم رو نداشتم اصلا

این حرف من شد سراغاز مسخره بازی هامون

که من بااین ماشین با این فیس و دک پوز جز 6 درصدی های جامعه بااین خانم توی رابطه ام

ایشون دوست داره توی چادر زندگی کنه و هوس کردن با یه چوپون برن توی رابطه 

میگم خوب حداقل منو بدین پسرخان نه چوپون سر این ایقد فانتزی ومسخره بازی درآوردیم 

 

 

این چند روز همش حس رقصیدن دارم دوست دارم برقصم 

و جالبه منی که یه عمر رقصیدن سختم بود چون حس میکردم نرم و زنونه نمیرقصم 

این مدت رقصم خیلی نرم  وظریف زنونه شده ذهنم وبدنم هماهنگ شده 

توی رقص باید ذهن و بدن هماهنگ باشه!

اونقدر دیروزرقصیدم که میم میگه باورم نمیشه این تو باشی:)))))

واقعا یک بندری اصیل هستی رو نمیکردی:)

و بعد اون بخش خوب ماجرا 

داد زدن 

خیلی خوب بود هرچند امروز یکم گلوم درد میکنه 

ولی حس سبکی و تخلیه شدن دارم 

حال میم هم صدبرابر بهتر شد

اونقدر دوتایی داد زدیم که دیگه خشمی نداریم

بعدشم اومدیم شهر و کلی تو کوچه خیابونها دور زدیم خوندیم و منم کلی نشسته کرم ریختم

خلاصه 40 سالگی عزیز با قدهای طلایی و سبکش داره روحمو نوازش میکنه اینکه میتونم اینکه هر لحظه احساسم رو بپذیرم و ازش رد بشم

برام خیلی لذت بخشه.

 

 

 

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان