دیروز یکم کارای شرکت رو تموم کردم
و شام درست کردم و رفتم خریدای خونه رو هم انجام دادم و برگشتم
شب هم میم منتظرم بود برم پیشش
یکم با اقای ی حرف زدیم داره میره امریکا
و کلا شرایطش فرق کرده
میگه کلااین مدت عوض شدی این دوساله که سوگوار شدی
درون گرا شدی حرف نمیزنی
موضوعی برا تعریف نداری
یه جورایی فاصله گرفتی
گفتم نه از تو از همه این فاصله گرفتم موضوع تو نیستی همچنان تو بهترین رفیق منی:)
و براش کلی آرزوی خوب کردم تو پوزیشن جدیدش
تازه یه آپ خیلی خفن هم طراحی و برنامه نویسی کرده
ان شالله دوستام هرجا هستن همیشه بدرخشن و در رفاه و شادی غرق باشن
آقای ی لیاقتش رو خیلی داره
بعد انجام تمریناتم و فرستادنش برای دوتا معلم سرخونه:))
و گرفتن نمره بابت حل تمرینات دو تا کورس که گفتم
خیالم راحت شد و میم هم منتظرم بود پاشدم برم
کلید پشت در جا گذاشته بودم:))))) به همین شیکی!
میم اومد کلید رو برداشت و انداخت تو خونه
و باهم رفتیم خونه اش
تا ساعت یک نشستیم تحلیل فوتبال دیدیم
و بعدش میم خوابش برد حالش خیلی اوکی نبود
من این روزها با هرچیزی ممکنه اضطراب بگیرم ترس از مرگ عزیزان
دیگه خوابم نبرد
و تا دونیم که هی نفسش رو چک میکردم یه جاهایی تکونش میدادم که ببینم اصلا حالش خوبه
بیدار میشد میگفت اوکی ام بخدا عزیزم
ولی من بازم اوکی نبودم تا ساعت 3 اینا بیدار بودم
بعدش خوابم برد ساعت 8 بیدارشدم
که بیام خونه و حاضر شم برم باشگاه
میم گفت امروز تعطیل رسمی!
ساعت 8و نیم زنگ زدم به ثناگفت من میرم باشگاه اگر باز بود اطلاع میدم
باشگاه تو کوچه ثنا ایناست
دیگه ساعت یک ربع به 9 ثنا زنگ زد بیا باشگاه بازه
دیگه من 9 اومدم خونه و تند تند یه لقمه صبحانه خوردم و رفتم باشگاه
امروز یه خانمی جدید اومده بود هی میومد میگفت وای چقدر شما بدنت خوبه چند وقته میای باشگاه
کلا تغذیه ات چیه و رشته ات چیه و مگه میخوای بری مسابقه و... مکمل مصرف داری یانه
گیر داده بود ثنا و سیم سیم هم هی میخندیدن و ادا در میاوردن
یکم راهنمایی کردم ایشون و دیگه تمریناتم رو انجام دادم امروز برنامه ام سبک بود
میم میگه معلوم اعتیادت به ورزش چقدر بالاست کی یارش اول صبح ول میکنه میره باشگاه؟
اونم صبحانه نخورده :))))
میتونست امروز روز بی تمرینی باشه ولی نشد و یه تمرین اساسی کردم البته رکوردم رو نزدم!
فعلا این هفته رو تو همین وزنه ها نگه داشتم
بسته ای که منتظرش بودم رسید میخواستم دوش حمام و کلاشیرالات رو عوض کنم
که این کارو کردم یعنی خریدم وسایلش رو باید بگم بیان تعویض و نصب کنن
اون خانم همسایه هم که گفتم شکایتش رو پس گرفت خداروشکر
و مقصر انگار خودشون بودن
یه آدم مریضی کامنت گذاشته بود میخواستم اینجا جوابش رو بدم البته کامنت رو تایید نمیکنم
ادمهای مثل شما فقط حس ترحم و دلسوزی رو در من ایجاد میکنن
کاش برای درمان خودت اقدام کنی
اگر الان دنبال درمان این حسهای منفی
و حسادت و عقده هات و تراماهات نباشی بد میبازی توی زندگی