در حین لقمه گرفتن برای داداش کوچیکه بودم که یهو
یاد داداش افتادم و تو دلم بهش گفتم چقدر دلم برات تنگ شده کاش بودی کاش بودی واقعا
هنوزم یه جاهایی به اعتبارش کارمو راه می اندازن حتی وقتی خودش نیست
یه گیر اداری داشتم تو یه کار
بعد اونقدرکه اون اقا احترام گذاشت هی میگفت خدا رحمتشون کنه اقای فلانی رو
و ...
هی تو دلم میگفتم آخ کاش بود کاش میشد دیدش باز کاش بود
دیروز عصر داداشی ماموریت بود زنگ زد گفت شب ساعت 1 اینا میرسه میاد پیش من
منم بیدار موندم خیلیم استرس داشتم تا رسید
همش این روزها نگرانم
حتی نگران میم هم هستم نگران هرکی دوستش دارم
تا داداشی رسید میم باهام بیدار موند تماس میگرفت چت میکرد که هم خوابم نبره
هم استرسم کم شه
داداش که رسید میم خیالش راحت شد خوابید
من تا دو نیم خوابم نبرد
صبحم زود بیدار شدم و خیلی اروم یه صبحانه نصف ونیمه خوردم رفتم باشگاه میخواستم داداش بیدار نکنم که تو سالن خواب بود
بیدار هم نشد
ساعت 10 ونیم تماس گرفتن از باربری که جاکفشی رسیده میخوان بیان تحویل بدن
دیگه اخرای تمرینم رو از دست دادم تا رسیدم دم در خونه اقای راننده هم رسید
اومد گذاشت بالا دستش درد نکنه
راضی بودم دوستش داشتم جا کفشیم رو
گفت دراور هم برسه من براتون میارم گفتم نیستم اخر هفته گفت میبرم خونه
شنبه براتون میارمش
گفتم برای تشکر براش چندتا کوکی بذارم اینا از بس همه از کارشون میدزدن
باید از ادمهایی مهربون و کار درست تشکر کرد
تو بارون اورد گذاشت بالای پله نذاشت هم من کمکش کنم
بارها شده بسته سنگین داشتم تحویل در محل بوده طرف به زور گذاشته دم در خونه و رفته
گفته من وظیفه ندارم بیارم بالا! درصورتی ادرس زده واحد دو طبقه دو
ولی قبول نمیکنن!
داداش بیدار شد بعد نیم ساعت
گفتم منو ببر خرید خونه
رفتم گوشت اینا بخرم
از سری میری میبینی گوشت گرونتر شده واقعا مردم کم کم مواد غذایی و یه خوراک خوب هم میشه ارزوشون!
داداش دیگه رفت
منم مشغول بسته بندی کردن گوشت ها شدم
و بعدم با دوتا دمبل 5 و دونیم که تو خونه دارم
باقی حرکاتم رو انجام دادم وسطش هم هزاران نفر یهو زنگ زدن
مثلا یکی از 4 سال پیش به من زنگ نزده بودزنگ زد!
تمرینم رو هم تموم کردم
و ناهار هم تند تند کباب تابه ای گذاشتم تو سرخ کن
کارای شرکت رو هم انجام دادم
میم مریض شده سرما خورده
امروز زودتر اومد خونه گرفت خوابید
منم ناهارم خوردم و خوابیدم یه چند تا کار داشتم
بیدارشدم زود رفتم دنبالشون انجام هم نشد فقط خرید کردم برای تزیین کوکی ها و سینی خریدم برا سرخاک و اینا
آجی هم رفته بود بندر
یه کارگاه اموزشی گذاشته برا دانش اموزهاچندروزه است
برم یه دوش بگیرم شاید سرحال شدم یه عالمه کار ریخته سرم