صاحبخونه ام یه شعر گفته بود برام فرستاد گفت دوست دارم نظر بدی!
منکه ادبیات نخوندم و کلا هم خودم رو متخصص نمیدونم
اما نمیخواستمم ذوقشو کور کنم
شعر هم با حال بود
تشویقش کردم چندتا دیگه هم بنویس و بعد ببر نشون یه دبیر ادبیات خوب بوده
امروز من نیم ساعت زودتر بیدار شدم که زودتر برم باشگاه و به برنامه ام برسم
اول که کاغذ روغنی تو ایرفرایر اول صبحی آتیش گرفت:)))))
نمیدونم والا جنسش هم عین کاغذ روغنی های قبلی هست این یکی نمیدونم چرا اینطوری شد
دیشب عوضش کرده بودم من کلا هر چند روز یبار یه کاغذ روغنی مخصوص دستگاه میذارم
هیچی دیگه بعدیش هم این بود در ماهیتابه پودر و خاکشیر شد نمیدونم بخاطر چی بود حرارت دیده بود؟
خوب این ماهیتابه و درش فکر کنم مال چندساله نشکن هم بود
دیگه اول صبحی مدیریت خشم کردم و حتی یه عالمه خورده شیشه که تو اشپزخونه دسته گلم
پخش و پلا بود هم نتونست اعصابم خرد کنه صبونه دوم رو هم نوش جان کردم و بارونی جدیدم رو پوشیدم
و رفتم باشگاه
تمرین امروز خیلی خوب بود دقیقه 90 ی تموم شدم
ثنا هم امروز اومد و اونم خوب تمرین کرد نادی واسش برنامه نوشته بود که به نظرم عالی بود و همینکه دهن ثنا سرویسه:)))))))
اون خانمه امروز برگشته میگه شما که تو کوچه مایین بیا باهم بریم گفتم من با دوستم (اشاره کردم به ثنا) کار دارم
شما بفرمایید!
یعنی موندم چطور بعضی ادمهای فضول ول کن ماجرا نیستن
من نه باهات سلام علیک دارم نه خداحافظی نه هیچی بعد میگه بیا با من بریم
تو راه هم مخ منو بخور و تخلیه اطلاعاتیم کن اوکی منم گوشهام دراز!
ثنا موند میگم هیچی کارت نداشتم میخواستم فقط از شر این خانم فضول راحت شم میگه اره از منم خیلی سوال میپرسه
رسیدم خونه اول اشپزخونه رو جارو کشیدم باید کیسه جارو برقی رو هم دور بندازم احتمالا سوراخ شده با خرد شیشه ها
چون یکبار مصرفه
بعد تمیز کردن اشپزخونه وعده بعد باشگاه رو خوردم و نشستم پای کارای شرکت
و ساعت 1ونیم هم ناهار و تا 2ونیم هم کارای شرکت
و بعدم گوشیم خاموش کردم و خوابیدم تا 4
بیدار شدم دیدم اجی کلی تماس گرفته و نگران شده که خاموشم
هنوز اصفهان و داره خوش میگذرونه گفت اخر هفته میام که داداش اینام همرام بیان!
الانم دیگه بشینم پای ادامه کارهام
و بزنم بیرون قهوه بگیرم که قهوه ام تموم شد
هم هوازی پیاده روی کار کنم