پست چی محترم!

اونقدر من بسته پستی دارم و همه خریدام انلاین هست

که پست چی از دستم خسته شده احتمالا!

دیروز عصر از خونه برگشتم و ماجرایی داشتم یکبار نزدیک بود تصادف کنیم

با یه ادم بی عقل شاخ به شاخ بشیم بخاطری که پشت فرمون با تلفن حرف میزد!

خداروشکر که داداش دست فرمونش عالی و میلیمتری ماشین هدایت کرد خاکی

ولی خیلی خیلی وحشتناک بود و ترسیدیم من و اجی

اجی هم دیگه من بلیط گرفته بودم براش از اینجا بره اصفهان

باهم بودیم 

200 متر جلوتر هم یه سگ پرید جلو ماشین وسط بیابون:((((((

داداش هرکاری کرد سرعت ماشین هم پایین بود ولی در نهایت خورد به سپر ماشین و خدارحم کرد

دیگه من و اجی تا برسیم اصن رنگ به رو نداشتیم 

استرس زیادی بهمون وارد شد

اجی دیگه تقریبا داشت دیرش میشد

و رسیدیم پای اتوبوس 

رفت داداش منو رسوند خونه و خودش هم رفت

ده مین بعدش محمد برادرزاده ام تماس گرفت

که تو راهیم داریم میایم یه کاری دارم اینجا

نامزدمم همرامه:))

دیگه گفتیم بیایم پیشت عمه دلمون تنگ شده

منم گفتم باید شام بمونید

یکم چونه زدیم باهم در نهایت قرار شد شام بیان

و ازش پرسیدم برات چی درست کنم

گفت مرغ شکم پر

کلا برادرزاده هام عاشق دستپخت منن نامزدم محمد هم همینطور

دیگه رفتم مرغ تازه خریدم و یکم خرید دیگه انجام دادم

خونه هم تمیز و مرتب بود

برنج هم قبل رفتن به خرید خیس کردم

و یکساعته همه چی اوکی شد 

رفتم یه دوش هم گرفتم تا محمد اینا برسن

نامزد محمد میگه عمه همیشه از دستپختت تعریف میکنه محمد میگه عمه خاک هم درست کنه خوشمزه است:)))

منم اون سری مرغ شکم پر و قرمه سبزیت رو خوردم مریدت شدم 

محمد برام کلی خوراکی رژیمی اورده بود از نسکافه بدون شکر و شکلات تلخ تا یه کارتن موز:(

من موزها رو چیکار کنم اخه؟

میگفتن خیلی لاغر شدی محمد میگفت باید حجم بگیری دقیقا این روزها همه همینو میگن 

که زیادی لاغر شدم 

من از دیروز وی رو شروع کردم 

کراتین رو هم از ده روز اینده 

به نظر خودم حجم خوبی گرفتم ولی بقیه تو لباس میبینن فکر میکنن زیادی لاغر شدم در صورتی که درصد چربیم خیلی کمتر شده فقط

محمد هم خیلی خوب شده با بدنسازی 

امیر هم تماس گرفت گفت محمدیهویی اومده بهش نگفته و میخواسته اونم بیاد پیشم

امتحانای دانشگاهش تموم شده بود گفت اگر بشه هفته اینده میام چندروزی پیشت

دیگه محمد اینا موندن تا ده

باید میرفتن دیگه منم استرس داشتم میخوان تو جاده برگردن بندر 

ساعت یک یا دو بود رسیدن

اجی هم دیگه من همون موقع زنگ زدم هنوز تو راه بود گفتم میخوابم

زنگ زدم داداشی خیالم راحت شد بیداره چون استرس داشتم خواب بمونه

نره دنبال اجی

دیگه تازه ساعت دو اینا خوابیدم 

صبحم به لطف همسایه و بوق و گاز دادن ماشینش ساعت 5ونیم بیدار شدم

با یه حال سردرد طور بدی

پاشدم قهوه و صبحانه اولیم رو خوردم و صبحانه دوم و میان وعده بعد باشگاهمم اماده کردم

و حاضر شدم که 7 برم باشگاه 

در ساختمون باز کردم دیدم بسته پستیم رو اقای پست چی پرت کرده بالای حفاظ خونه!

فکر کن خونه طبقه بالا با یک حفاظ دومتری !

بسته رو پرت کرده اونجا همون بالا گیر کرده 

این بسته هم یه بارونی و شومیز بود! 

من صندلی گذاشتم با دسته تی هرکاری کردم نشد درش بیارم در نهایت طی یک عملیات یک ساعته

با پله و ... از بیرون موفق شدم درش بیارم 

اول صبح تورو خدا ببین اوضاع مارو:(((((

بعدش برا میم تعریف کردم میگه خوب میذاشتی من بیام درش بیارم

گفتم والا باید زنگ میزدم اتشنشانی یا بالابر بیاد یا خود پست چی بیاد ببینه میتونه درش بیاره؟

خلاصه 8 ونیم من رفتم باشگاه 

امروز تقریبا تونستم همه تمرینم رو انجام بدم ولی سه حرکت اخرم مجبور شدم سه سته بزنم که برسم 

امروز لگ دی بود فکر کن فقط یک حرکت سوپر ست من 75 اسکوات هالتر سنگین و نیمه سنگین + 75 پشت پا دمبل سنگین و نیمه سنگین+ 60 تا دمبل میان پای سنگین هست

بقیه حرکت هام بماند

یعنی از وقتی از باشگاه اومدم زیر پتو افتادم بااینکه خوابیدمم هنوز پاهام ناتوان و درد داره:))))))

البته معمولا ادمها بعد همچین تمرین سنگینی زنده نمیمونن:))))))))

اون خانمه که خدا روشکر جرات نمیکنه بیاد سمتم ولی هین حرکتهام یه جوری زوم میکنه روم

که اونقدر بدم میاد اخه سرت به کار خودت باشه 

حس سنگینی نگاهش انرژی ازم میگیره هم میترسم چشمم بزنه 

خلاصه تک تک رگ ها و تاندون ها و عضلات پای من الان درد داره 

برم دوش بگیرم بلکه یکم بهتر شدم خوب شد از دیشب غذا مونده بود یکم 

و نیاز نبود ناهار درست کنم 

میم میگه صداتم عوض شده از خستگی 

 

موجا ... ۳ خوشم اومد :)
Divine Girl

عزیزمممم خسته نباشی 

مرسی الی عزیز

مونده نباشی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان