دیشب یه صحبتی رو با دوستم پیش میبردیم که خالی از لطف نیست اینجا مطرحش کنم
چون اون بخش های خودشناسی و دیگرشناسی رو دوست داشتید
دوستم از یک خانواده در سطح بالای جامعه است
منظورم از بالا هم از نظر فرهنگی و علمی و مالی هست
و تقریبا از همه نظر اوکی هستن
این دوستم داشت در مورد مسیری که در زندگیش طی کرده و گاهی سریعتر از همسن هاش به جایی رسیده صحبت میکرد
میگفت میدونی دقیقا یه جاهایی رو من سانسور میکنم برای بقیه
یا میام میگه من به فلان مساله رسیدم!
حرفی از نقش خانواده ام شرایطی که درش به دنیا اومدم و خواه ناخواه یه بستری برام فراهم بوده
و من ده هیچ از بقیه در یه چیزهایی جلو بودم
و یه سری چیزها چون دختر فلانی بودم
یا چون خواهر فلانی بودم
یا نه اصلا چون فرهنگ خونوادگی حمایت و کمک وجود داشته
یا نه چون دغدغه مالی نداشتم هیچ وقت
باعث شده جلوتر بیفتم
مثلا بابای من پول توجیبی که به من میداده اندازه درآمد کل سال یه دختر مستقل یا
نصف اون بوده حداقل
و...
دیدم چقدر درست میگه بخصوص در فضای مجازی ماها میبینیم که میایم میگیم به فلان مساله رسیدیم!
ولی صحبتی از نقشها بیان نمیکنیم!
نقش خودمون اونقدر در رسیدن به اون مساله و هدف پررنگ میکنیم
که دختر فلانی بودن و.... حمایت های والدین و خواهر و برادرها و پارتنر فلانی بودن رو اصلا یه جاهایی انکار میکنیم
و مخاطب ما اگر ادم عمیقی نباشه چقدر ممکنه احساس کنه کم داره یه جاهایی
دوستم یه جایی اونقدر قشنگ گفت که استفاده از این شرایط و پیشرفت کردن برای منی که
مسیر پیشرفت برام تعریف شده بوده و وسطهاش اصلا به دنیا اومدم
رفتن به جلو کاری نداشته و کار بزرگی نکردم من
استفاده از این شرایط هنر نیست که
به فکر فرو رفتم که چقدر زندگی عجیبه
ارزوی یکی میشه روزمره یکی دیگه
غذای دور ریختی یکی نهایت رفاه وآرزوی درخواستی یه بچه یه جای دیگه است....
نمیدونم نمیدونم...
همین دوستم میگم تو خیلی ادم مقاومی هستی
که از اونجایی که دوست صمیمی هستیم از مسائل این همه سالت خبر داشتم ولی تو کم نیاوردی
گفتم چاره ای جز ادامه نبود!
واقعا هم نبود!
خوب بگذریم
امروز که صبح یکم دیرتر رفتم باشگاه چون برنامه ام سبک بود
البته سبک بود ولی من سنگین کار کردم:))))))))
ساعت 11و ربع هم اومدم خونه
و نشستم پای کارای شرکت ظهر کارا رو زودتر تموم کردم
و غذا هم برنج و یکم کباب تابه ای از دیروز مونده بود
یکم فیله هم درست کردم که پروتیینش بیشتر بشه
هنوز دکتر برنامه غذاییم رو ننوشته برنامه ی تمرینم رو هم هنوز کامل نفرستاده
و جلسه اموزشیمون هم مونده چون این روزها شلوغ داره تیم میبنده برای ماسل شوو کشورهای اطراف
ان شالله امشب هادی چوپان طلا رو بگیره:)))
یکم کات عضلات پاش کم بود ورقبا بهتر بودن اما توی کات بالاتنه حرف نداشت بخصوص فیبرهای سینه و کمر
برای تشکر از میم نمیدونم دعوتش کنم بیرون؟ اونکه قبول نمیکنه بیرون من حساب کنم
یا غذای مورد علاقه اش رو درست کنم
یه سری از غذاهای دستپخت منو خیلی دوست داره
گفته بودم میم خیلی ادم ایراد گیری برا غذاست؟
کلا دست داداش کوچیکه ام رو تو ایراد گیری از غذا از پشت بسته!
دیشب زنگ زده صبونه کافه اصلا خوب نبود تو چطور نیمرو رو خوردی؟
گفتم چون مهمان بودم و عادت ندارم دیگه موقع مهمونی به طعم غذا دقت کنم
از طرفی رژیم باغث شده فقط میزان پروتیین و سلامت غذا برام مهم باشه
میگفت نه باید بازخورد میدادی و من هنوز تو فکرم غذایی که اوردن چقدر بد بوده
حالا این اقای ایراد گیر از غذا
که طعم و بو و ظاهر غذا و رنگش خیلی براش مهمه
غذاهای بنده رو دوست داره:)))))))
اگر هم دوست نداشت مهم نبود مجبور نیست بخوره:)))))
میتونه بره از بیرون بگیره والا
برای یه شب تو این هفته ساندویچ مرغ درست کنم بریم بیرون
عصری رفتم نوبت سونو بگیرم خیلی شلوغ بود
گفت صبحها خلوت تره بیا نوبت بگیر
احتمالا یه روز این هفته برم نوبت بگیرم برای چند روز بعد
جون وقت ندارم بشینم
میتونم از بند پ استفاده کنم
ولی دوست ندارم تو بخش درمانی از این بند پ استفاده کنم
هروقت میرفتم ازمایشگاه پیش داداش عذاب وجدان میگرفتم
بااینکه حقش بود و هم همچین حقوقی تو بیمارستان برا خانواده پرسنل هست که نوبت نگیرن!
ولی من همچنان همیشه عذاب وجدان داشتم برای استفاده
باید به فکر واکسن گارداسیل هم باشیم
خیلی شیوع زگیل تناسیلی تو کشور امارش بالاست
یکی از دوستام ماما هست میگفت وحشتناک زیاد بین مراجعه کننده هام
متاسفانه خیلی هم واگیر هست
دستهام اونقدر رنگ هاش مشخص شده که کیف میکنم
خوب من کارام کردم دوشمم گرفتم
دیگه کم کم برم لالا که خیلی خستم .