خوب بالاخره بنده بعد از خوش گذرونی و چیت کردن های بسیار برگشتم به منزل!
خداروشکر خیلی خوش گذشت
من چهارشنبه رو مرخصی گرفتم دوساعت اخر رو
و صبحم بعد باشگاه 4 تا کیک هویج درست کردم که کافی باشه برای دورهمی
و عصر هم حرکت کردیم به سوی خونه مامان
مامان اینا شام نخوردن ومنتظر ما بودن آجی دوتا سینی بزرگ پیتزا مخلوط درست کرده بود که خیلی خوب شده بود
و خوشمزه بود
و تا نصف شب هم دور هم بودیم هوا هم پاییزی و خنک و ابری بود
و صبحونه رو هم تو حیاط خوردیم زیر نم نم بارون کنار باغچه و عصر پونه های مامان و با رنگ گلهای کاغذیی جنوب
که من عاشقشونم
شب قرار گذاشتیم ناهار بریم بندر خونه خان داداش
و صیح بعد صبحونه راه افتادیم و بعد از یکم استراحت خونه داداش
رفتیم بازار تا ساعت 1
من یه بلوز آستین بلند طرح پلنگی خریدم که خیلی شیک بود
از این مدل پاییزه ها
خونه داداش پوشیدم داداشی میگفت خیلی خوشگل کاش برم برای پارمیس هم بخرم
اجی هم خوشش اومده بود ولی خوب تنگ بود واسش
پسرعمو میگفت بابا قبلا تو سایز 42 بودی اینا اندازه ات نیست
گفتم بااجازتون الان شدم سایز 38-40:)))))
سراین شرط بستن که بلوز اندازم نیست وبرمیگرده بهشون
ولی خوب دیگه شرط رو باختن و هزینه بلوز ازم نگرفتن:)))))
خودمم خیلی دوسش داشتم تو تنم قشنگ نشسته بود
و برا مهمونی هم خیلی خوب و شیک هست وراحتم
یه شورتک باشگاهی ویه دامن مشکی کوتاه هم خریدم من فقط دوتا دامن دارم
اصلاکلا تو زندگیم زیاد اهل دامن پوشیدن نیستم و دامن ندارم
خیلی خوب بود و خوش گذشت عصر هم اومدیم خونه و مامان اینا رو گذاشتیم خونه
و خودمون هم وسایلمون برداشتیم و خداحافظی کردیم
و دیشب ساعت 10 رسیدیم من هلاک و خسته بودم
و فقط دوش گرفتم و خواستم بخوابم ویه شب بخیر برا میم فرستادم
که منجر به ناراحتیش شد
انتظار داشت حداقل یکم صحبت کنیم و براش وقت بذارم حالاکه دوروز نبودم و کلا خونه هم که هستم
زیاد باهم در ارتباط نیستیم و شلوغه نمیشه صحبت کرد کل اون دوروز فقط تونستم بازار چند دقیقه باهاش حرف بزنم
میخواستم براش سس خارجی بخرم
و میخواستم بدونم چه مارکی بوده
براش سوغاتی هم دونوع از همون سس هایی که خواسته بود خریدم و یه ماگ سفری مشکی
دیشب خسته گرفتم خوابیدم رسیدگی به اختلافات با میم رو هم گذاشتم برای صبح
من بلدم از دلش دربیارم
بقول خودش زبون بازی بلدم
صبح ساعت 7ونیم بیدار شدم و یه صبونه توپ زدم و رفتم تو کوچه یکم تره باری خریدم
و اومدم اتاق خوب رو حسابی تمیز و مرتب کردم و تغییر دکور دادم
همیشه من با فصلها تغییر میدم جای تخت و....
حسابی اتاق تمیز و خلوت شد
وبرا ناهار هم حشو میگو گذاشتم صبر کردم میم بیدار بشه
و بهش پیام دادم ناهار درست کردم که باهم بخوریم
و گفت اوکیه و ساعت 2 من دیگه هم 4 سری لباس شسته بودم و رو بند پهن کرده بودم
هم ناهارم حاضر بود هم خودم دوش گرفته بودم
ساعت دورفتم اونجا چایی هم خودم دم کرده بودم تو فلاکس باخودم بردم
چایی خونه خودم خوشمزه تره چون چایی لاهیجان هست
ناهار خوردیم خیلی طعمش خوب بود بخصوص با سسهایی که خریده بودم
بعد ناهار هم یعنی خواستیم بخوابیم
که خوابمون نبرد و نشستیم به حرف زدن
و بعدم چایی خوردن تا ساعت 4
خواستیم 4 ونیم پاشم بیام خونه
به کارای شرکت و تمیزکاری اشپزخونه برسم
که خانمها محل نشسته بودن روبه روخونه میم:))))))))))))))
تا ساعت 6 دقیقا ما منتظر شدیم تااینا برن:)
میم هم کلافه شده بود اینا چرا تو کوچه میشنن چرا اینا ایقد بی فرهنگن و....
منم هیچی سرم تو گوشی بود و ریلکس
میگه واقعا تو توی همه ی موقعیت های استرس زا اینطوری دل گنده ای؟
میگم ظاهرا بله:)))
میزنم به مسخره بازی
میگفتم بیا دوساعت وقت داریم از فرصت استفاده کنیم خوب برا طول هفته:))))))
دیگه نشستیم مصاحبه دیجی علی گیتور دیدیم که جالب بود
خداروشکر شش اینا رفتن خونه منم تونستم بیام خونه خودم میم میگفت بمون باهم فوتبال ببینیم
که من علاقه ای به فوتبال نداشتم
دیگه اومدم خونه و سریع اشپزخونه رو سروسامون دادم و دستمال کشیدم و گردگیری اشپزخونه رو هم تموم کردم
و رفتم یکم خرید از سوپری هم انجام دادم
نکته جالب اینکه دیشب که اومدم گربه دم در خونه ام منتظر بود و صدام میزد
گفتم بمون برم برات غذا بیارم براش گوشت و ماکارونی اوردم
خورد و دلش میخواست بیاد نزدیکتر نازش کنم
که نمیخوام در این حد باهام صمیمی شه همینکه ازم نترسه برام کافیه
الان دیگه بشینم پای کارای شرکت و بعدش تازدن لباسها و جمع و جور کردنشون
و نوشتن برنامه ماه و هفته!!!
خدایا خودت بساز خودت بسازی قشنگتره