مهمونی دوستم!

خوب بالاخره بعد شونصدسال نوری من رفتم مهمونی

این دوستم بنده خدا یک ساله منتظر من برم خونشون مهمونی

یا بیایم باهم بریم بیرون

این دوروز روی دور تند بودم خیلی 

چهارشنبه که رفتم پیاده روی و خرید

و شبم که ساعت 10 دیگه لوو باتری شدم 

ولی با میم قرار داشتم و اونم خسته تر از من بود 

تازه ساعت 12 از شرکت اومد

تا حاضر شدم و رفتم شد12 و20

شب تا ساعت 2 اینا بیدار بودیم 

میم هی دستش تو خواب میگیرفت 

بیدارمیشد

این مدت که باشگاه نمیره 

همه جاش درد میکنه

منم خوابم میومد هی میخوابیدم هی بیدار میشدم

یه جوری هم دستش میگرفت سروصدا نمیکرد ولی من بیدار میشدم از صدا نفسهاش

دیگه تا صبح همینطوری بود منم هی بیدار میشدم

صبح گفت باشگاه نرو منکه نذاشتم بخوابی

ولی باید میرفتم و هم اینکه برنامه ام سبک بود

خوابم نبرد و ساعت 9 اومدم خونه ساکمو برداشتم رفتم باشگاه 

میم میگه میگن با بدنسازها ازدواج نکنید دوست نشید همینه

تو باشگاه رو به من به همه ترجیح میدی:)))))))))

در هر شرایطی میری باشگاه 

تمرین خوب و باکیفیتی داشتم البته خوب برنامه ام هم سبک بود

دیگه تمرینام تموم و اومدم خونه 11ونیم

ناهار درست کردم 

میم رفته بود کمربندجدیدم رو پانچ کنه 

چون برام خیلی گشاد بود 

ایقدی لاغر شدم که دیگه کمربندهام هیچ کدوم مناسبم نیست

منم کیک هویج درست کردم و گل سفارش دادم برای دوستم

و هیچی دیگه 

گفتم بخوابم که خوابم نبرد دوسه ساعتی همینطوری استراحت کردم

بعد پاشدم اشپزخونه رو تمیز کردم

و دوش گرفتم

و کیک رو برش زدم و تو ظرف چیدم و سلفون کشیدم خیلی کیکش خوب شد مثل همیشه

من با شکلات سفید و دارچین تزیینش کردم

دوستمم از صبح زود چندبار پیام و زنگ اینا که یادت نره داری میای امشب پیش من و...

منم بهش گفتم بابا ایقد کمال گرا نباش یه چایی بذار و همین کافیه

برای مهمونی یه شومیز سفید خامه دوزی انتخاب کردم که استین هاش حریر سه ربع بود

کت ژاگارد کرم نقره ای و شلوار کرم دمپا کرپ حریر و شالم کرم حریر بود

از تیپم خوشم اومد 

کیفم نقره ای کتابی و صندل نقره ای پاشه دار انتخاب کردم

لاکمم نود بود ارایشمم که ملایم بود تقریبا یه سایه کرم قهوه ای و خط چشم 

رژ هم نود 

خودم راضی بودم موهامم مدل خاصی ندادم فقط سشوار کشیدم با موی باز رفتم

من مدل موهام لیر هست و موهامم تا وسط کمرم هست

نمیشه گفت خیلی بلند چون من قدم بلند و کمرم بلنده موهام متوسط حساب میشه

خلاصه همه چی پرفکت و اوکی بود

میم هم چندباری زنگ زد ببینه حاضر شدم و کی میرم و...

ساعت 7ونیم باید اونجا میبودم من 7 آژانس گرفتم که اول بریم گل فروشی تو راه گلها رو بگیرم

بعد بریم ادرسشونم سرراست بود 

حدودا یه ربع به 8 رسیدم اونجا

خونشون که حس خوب و کلاسیکی داشت

همه چی خوب و صمیمانه بود و کلی حرف زدیم و خوش گذشت 

شامم از بیرون سفارش داده بود گفت ترسیدم ریسک کنم غذام بدمزه شه 

چون تو اشپزیت خوبه ادم معذب میشه 

شام هم فست فودی خوردیم یعنی من حق انتخاب داشتم پیتزا گوشت و فیله مرغ انتخاب کردم دوستمم پپرونی

باباشم دوست داشتم:))))

من فکر میکردم داداشای دوستم قد کوتاهن!

چون دوستم و بابا و مامانش قد کوتاهن

هیچی اقا از روزی که مارو دید دوستم و ....هی همش حرف اینو میزد که دلم میخواد عروسمون شی

و یا حداقل با یکی ازفامیل ما ازدواج کنی من هرروز تورو داشته باشم

منم هرسری میگفتم اقا قصد ازدواج ندارم

و کلا مرد باید بالای 185 باشه تا من تازه بتونم بهش فکر کنم

هیچی اقا داداشش قد 190 بود شانس ما:)))))))))))))))))))))

یعنی خودم مرده بودم از خنده سر این موضوع که الان چطوری جمعش کنم 

بگم نه قد یکی از معیارهامه 

داداشش مهندس هوافضاست و یه جای توپ کار میکنه

داره از ایران میره

البته دوتا داداش دیگه هم داره که امریکا هستن و استاد دانشگاهن

تا ساعت 1 منو نگه داشت

و بعد خودش منو رسوند

میم هم خونه موند تا من برسم

بعد بره بیرون با دوستاش

در کل مهمونی حال خوب کنی بود و دوست داشتم

حس راحتی خوبی داشتم 

دوستمم گفت فیلرت خیلی عالی و طبیعی

و کلاخودت خیلی کمتر از سنت میزنی

الان دیگه واقعا خیلی خیلی کمتر شد فاصله سنی چهره ات با شناسنامه ات:)))))))

 

چیت کردنمم خوب بود فست فودی خوردم بعد مدتها

بعد من متوجه شدم که رنگ سفید خیلی بهم میاد

بخاطرپوستم که بور هست

و حس خوبیم ازش داشتم 

از این به بعد لباسهای سفید مجلسی بیشتری میگیرم

دیشبم تا ساعت 4 خوابم نبرد 

فکر کنم بخاطر خوردن فست فود بود بدنم حس سنگینی داشت

الان از خواب بیدار شدم و امروز تا شب روز شلوغی 

و باید حسابی کار کنم 

هم تو خونه کار زیاد هست

هم یه سری کار از شرکت دارم برای فردا-

----------------------

خیلی خیلی خسته ام

کارایی که با سیستم بود تموم شد

کیک شکلاتی که هوس کرده بودم درست کردم 

و ظهر به میم زنگ زدم بیا باهم کیک بخوریم 

رفت خونه خودش منم کیک هویج رو برداشتم با یه فلاکس چایی با طعم  هل و گلاب

پاشدم رفتم اونجا نشستیم حرف زدیم کیک خوردیم خیلی حال داد 

عصر پاییزی خوبی داشتیم 

هم چندساعت تا غروب پیش هم بودیم وکلی حرف زدیم و خندیدیم 

در مورد دوستم و مهمونی هم حرف زدیم

من تحلیلم این بود معمولا مادرهایی که در خانواده ای به دنیا میان که به هر دلیلی در 20 سال پیش

یکی از افراد اون خونواده پزشکی قبول شده یا فرد ثروت مندی شده

اون مادر دیگه کمال گرا میشه و به فرزندان برای موفقیت فشار ویژه ای میاره!

دقیقا مثل مادر دوستم که نسبت به خواهر برادرهاش ادم موفقی محسوب نمیشه ولی مادر موفقی محسوب میشه!

یعنی خودش تحصیلات خاصی نداره و دانشگاه نرفته اما خواهر برادرهای موفق و ثروتمندی داره که یکیشونم پزشک معروفیه!

بعد این جور خانواده ها معمولا به فاز اشرافی گری و خاص بودن روی میارن!

دقیقا چیزی شبیه خانواده دوستم 

مادرش اونقدر اینها رو با کمال گرایی بزرگ کرده و فشار اورد که بچها همه موفق شدن 

یه پزشک و سه مهندس تاپ جامعه 

که الان تو بهترین دانشگاه دنیا دارن تدریس میکنن

دوستم اینجا داره تدریس میکنه فاز لوزر خانواده رو به دوش میکشه!

چون داره دانشگاه ازاد تدریس میکنه و نسبت به خواهر وبرادرهاش

از نظر خودش ادم موفقی محسوب نمیشه

و با وجود 40 سال سن هنوز برا خیلی چیزها مادر تصمیم گیرنده و نظر دهنده اصلی هست

و مدام دخترش رو به این اون معرفی میکنه و کلا معرف دخترش هست برای ازدواج

و معمولا هم ادمهای ثروتمند و تاپ رو انتخاب میکنه

که تهش به هیچی ختم نمیشه یا دوستم عیب میذاره و اونا رو میبره تو فاز بی ارزشی با جواب منفی احساس قدرت میکنه

یا برعکس!

و کلا داشتیم با میم این قضیه رو باز میکردیم 

یه چیزی هم کشف کردم که بچم خوب پایه حرف و تحلیل و گاهیم غیبت:))))))))

داشتیم در مورد خودمون هم حرف میزدیم که گفت میدونی موجا

من احساس میکنم الان اینجای رابطمون رو بهتر از زمان کراش بودن و اول رابطه دوست دارم

چون دوست داشتتمون با شناخت هم روز به روز بیشتر میشه 

اینو باهاش موافقم

هرچه زمان میگذره ما همدیگه رو بهتر میشناسیم دوست داشتن دلبستگیمون بیشتر میشه

خلاصه عصر خوب و قشنگی ساختیم 

خیلی هم کیک و چایی خوشمزه بود برای دوتامون

کیک شکلاتی رو گذاشتم برای شامم و صبحانه میم

چون نمیخواستم زیادروی کنم

همین الان بدنم در حال ترکیدن بابت خوردن شکر توی این دو روز

یعنی خدا کنه من امشب خوابم ببره فقط:))))

شکمم داره میترکه یه جوری عضلات شکمم درد بدی گرفته بابت فشار معده ورودهام که اب جمع کرده:)))))

یه سری کارا رو باید بذارم برای فردا مثل تی کشیدن خونه رو

ولی کارای شرکت رو هم باید قبل خواب تموم کنم یه دوش هم بگیرم

 

 

 

 

موجا ... ۲ خوشم اومد :)
Divine Girl

روز به روز داری برام جذاب تر میشی موجا روت کراش زدم دختر😁❤️

بهتری عزیز دلم؟ 

عزیزمی:))))) سرخ شدم:)))

اره عزیزم بهترم فقط 24 ساعت خوردن واقعا سخت بود:))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان