خستگی، مهمونی داری، کمی خوش گذرونی!

خواهر دیروز اومد و من درگیرش بودم تا همین الان!

نظر من رو برای خریدهاش لازم داشت

برای خونه سنگ لازم داشتن و هم معمار و طراح

دیروز کلا درگیر پیدا کردن سنگ و انتخاب رنگش بودیم 

و بعدم پیدا کردن طراح و...

دیگه غروب که شد من نا نداشتم 

چون صبح زود آجی اومد و من بعدش رفتم باشگاه

و بعد تمرینم کارای شرکت 

و ناهار

و عصرم که زود رفتیم بیرون دنبال اون کارایی که گفتم

شبم که شام و پذیرایی و....

آجی برام دوتا ظرف خوشگل خرید

و امروزم رفت برام میکسر چندکاره خرید البته اینو دیگه قبول نکردم

گفتم هزینه اش ماه بعد می ریزم به حسابت

میم هم ندیدم اصلا 

نتونستیمم باهم حرف بزنیم زیاد چون آجیم همش چسبیده بود به من نمیشد حرف بزنیم

میم دیروز رفت ماموریت 

یه جلسه مهم داشتن دوتا شهر 

دوتا استان مختلف:((((

از دیروز تا همین الان دوساعت بیشتر نخوابیده همشم توی راه بوده 

و جلسه

احتمالا شنبه برگرده 

آجی هم خداروشکر چند دقیقه پیش رفت وقرار شد یکشنبه برگرده بریم مجددا پیش مشاوره طراح 

که برای یکشنبه بهمون وقت داده 

من برای ساختمون رنگ های طوسی و خنثی رو میپسندم کلا 

سرویس بهداشتی های خونه رو حتی من گفتم تو خانواده طوسی رنگ انتخاب کنیم

نظر میم هم همین بود 

بعدا خونه رو میشه با دکور فرش اینا راحت رنگ و لعاب داد بهش

این جور رنگها کلاسیک تر هست

دیگه ببینیم یکشنبه طراح چی برامون اماده کرده 

منکه از خستگی و کم خوابی نابودم

 دیشب چندبار تا صبح بیدارشدم 

میم بلیط پرواز گیرشون نیومد چون جلسه یهویی شده بود

با راننده اداره رفتن خوابم نمیبرد از نگرانی 

تا صبح که ساعت 7 رسیدن

بعدم جلسه و... جرکت به سمت استان بعدی و جلسه بعدی

البته اون دیگه 4 ساعت راه بیشتر نبود ولی همینم خسته کننده بود

یه جاهایی هم خودشون رانندگی کردن که گفتن راننده گناه داره خسته شده 

باز میم مهربون

دلم براش تنگ شده

از تراپی بگم که اون روز زودتر از همیشه تراپی رفتم ولی بازم نیم ساعت تاخیر خورد!

بعدش پیاده اومدم تا میدون مرکزی شهر البته یه میدون بیشتر فاصلشون نبود ولی خوب راه زیادی بود

یکم خرید کردم

و بعدش برگشتم خونه 

جلسه های تراپیم به جاهای خیلی خوبی رسیده 

خودمم باورم نمیشد بتونم با یک تراپیست ادامه بدم

و احساس امنیت و همینطور تحلیلگر بودن تراپیستم و اگاه بودنش خیلی کمکم کرده 

این جلسه رو من دوست داشتم درباره احساسم به میم و این دلزدگی اخیرم صحبت کنیم

که خوشختانه سوالات دکتر و کلا گفتگو و تحلیلهامون به جای خوبی ختم شد

و مشخص شد بخاطر مشغله و کم خوابی زیاد منه 

نه دلزدگی 

چون وقتی من بیکارم و وقت ازاد دارم اتفاقا این تماسها و توجه ها رو دوست دارم 

دکتر در مورد رابطمون یکم تحلیلهای خودشو گفت و در نهایت گفت شما خیلی رابطه خوب و عمیق وباکیفیتی دارین

بلدین باهم گفتگو کنید بلدین باهم دعوا کنید و بلدین نیازهاتون رو بیان کنید

همه ی اینها خودش دلبستگی رو بیشتر میکنه البته بالغ بودن دونفرتون هم موثر هست

داشتم فکر میکردم چقدر من میم رو سنجیدم این مدت حتی توی همین جلسه

کشفیات و نتیجه سنجش هام و نوع سنجهاشم رو که به دکتر گفتم یه جاهایی دیگه 

دکتر گفت داری زیادی وسواس به خرج میدی

خوب من همه ی رابطمون رو اینجا نمیگم معمولی ترین چیزهارو بیان میکنم

ولی جزییات رابطه رو با تراپیستم درمیون میذارم گاهی

در مورد ورزشمم بگم به سرزمین گاو رفتم ولی هنوز ادامه میدم

و تغییرات عالی هرروز بهتر از دیروز

 امروز داخل رانم با سیمکش زخمی شدناجور:(((((((

ولی یه جوری شدم که همه میان ازم میپرسن رژیمت چیه برنامه ات کی نوشته و ....

و به شدت گارد دارم برای نزدیکی بچها 

دلم فقط میخواد ورزشم کنم برگردم خونه 

هرچند بچهای این تایم خوبن 

و مربی بسیار سخت گیره 

و کلا بچها خیلی اجازه حرف زدن وسط تمرینهاشون رو ندارن

و وحشتناک با پایان تابستون باشگاه شلوغ شده 

دیروز مربی سانس رو بست گفته دیگه ثبت نام جدید نداریم!

هزینه باشگاه هم حدود 30 درصد گرون شده!

میم پریروز زنگ زد دوست دارم برات کادو بخرم 

چی دوست داری؟

گفتم برای چی؟

گفت برای تلاشهای زیادت برای ورزش و زندگیت

گفتم مرسی میپذیرم

من لباس ورزشی دوست دارم 

گفت چی دوستداری من نیم تنه نیاز داشتم

سایتی که خرید میکنم ازم گرفت 

و جند مدل انتخاب کرد گفت دوتاش رو تو انتخاب کن انتخاب رنگش با من

دیگه من دوتا که دوست داشتم رو انتخاب کردم رنگهاشم اقای میم انتخاب کرد

که مثل انتخاب پارتنرش انتخاب رنگشم خیلی خوب بود یه دونه سفید یه دونه سرخابی برداشت

گفت بقیه رنگها از نظر اون شاد نبوده و ترجیحش اینه من رنگ شاد بپوشم

انتخاب خودمم همین سفید و سرخابی بود

دیگه خرید کرد و ادرس خونه خودم رو زد

منم یه دامن نایکی تنیسی سفید خریدم برای سفیده 

برا سرخابی هم شلورتک و بایکر زیاد دارم

دیگه باید جلو خرید کردنهام رو بگیرم!

یه برنامه مالی دارم باید تاعید اوکیش کنم

 

دیگه همینا 

من برم خونه رو جارو تی بکشم

سرویس رو ضدعفونی کنم

گاز و سینک رو همینطور یخچال مرتب کنم

با اینکه خستم ولی کلی کار بعد مهمونی تو خونه هست

 

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
Divine Girl

خدا رو شکر که همچین رابطه ای رو تجربه می کنی و چقدر خوب که انقدر صبوری اکثرا تا یکم حس دلزدگی بهشون دست میده یهو غیب می شن از زندگی طرفشون

مبارک باشه رنگ سرخابی رو واقعا دوس دارم^_^

 

مرسی الی مهربون ان شالله به زودی توهم چنین رابطه ای رو تجربه کنی

الان به نظرم تو موقعیتی هستم از نظر شناخت خودم و زندگیم و تجربه احساساتم
که با کسی تعارف زیادی ندارم 
ولی بیشتر از هرچیزی سعی میکنم با خودم تعارف  نداشته باشم به خودم دروغ نگم
و تجربه احساسیم رو مرتب رصد میکنم که ببینم در چه وضعیتم باید چه کنم؟
تصمیم برای ادامه رابطه هم شاید هرروز مورد رصد قرار بگیره برای من

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان