عزیزم رفته سفر کی برمی گردی:)))))

میم عزیز امروز صبح رفت سفر

البته کل شب رو باهم بودیم ولی از همین الان گویا دلتنگ شدیم

خیلی یهویی شد یعنی هیچ چیز مشخص نبود

بخاطر اینکه یکی از دوستاش یک پدر بیمار داره که در حال شیمی درمانی هست

و منتظر بودن دکتر بهشون یک هفته استراحت بده که 

بتونه یه استراحتی کنه و سفرکنه 

بخاطر همین دیروز اوکی شد رفتنشون و میم ایقد درگیر بود نشد حتی چمدون ببنده

تا ساعت 1 ونیم درگیر کارای شرکت و کارای خونه و خرید و اینا بود

که مادرش این چندروز چیزی نیاز پیدا نکنه

دلشم نمیومد که من رو نبینه و بره 

و تاکید که امشب بیا خونه من 

دیگه همدیگه رو نمی بینیم تا 4شنبه هفته آینده 

سفرشون داخلی هست و میرن شمال و چند تا جای دیگه 

تازه یک رسید خونه ومنم که دیروز عصر رفتم تراپی 

و ساعت 7 رفتم ساعت 8ونیم نوبتم شد

اونقدر کلافه شدم منشی هم میگفت میشه دعواش کنی؟

خانم و بچهای اقای دکتر اومدن اونجا 45 مین کلا معطلی بخاطر اونا بود

به نظرم برخورد خانمش بااقای دکتر خوب نبود

تا رسید و گفت سلام به منشی گفت مثلا کوش؟ کیانوش کجاست؟

دکتر اون تایم رفته بود سرویس بهداشتی!

و وقتی اومد حتی خانمش سلام نداد جلوش پا نشد و...

خیلیم غر زد 

و یکمم با من حرف زد  دکتر عذرخواهی کرد گفت تا خانوادم هستن تمرکز ندارم برای برگزاری جلسه

اونقدری هم خانمه بی مسئولیت و بی ملاحظه بود با وجودی که شاهد گفتگوی من و منشی بود

و که من دیرم شده و خیلی معطل شدم و....

و بعد بچها رو گذاشت اونجا رفت دنبال یه کاری همون نزدیکی

اونم یه بچه دوساله که خیلی شیطون بود 

ونه بابتش از من عذرخواهی کرد نه هیچی خیلی بی ملاحظه بود به نظرم 

اگر من در چنین شرایطی قرار گرفتم 

قطعا اجازه میگیرم از کسی که صاحب حق هست و عذرخواهی میکنم حتما 

در ثانی سعی میکنم با پارتنرم در یک محیط عمومی کمی رسمی تر وبهتر برخورد کنم

نه جوری که توی فضای خصوصی خودمون هستیم!

خلاصه بعدش دکتر خیلی عذرخواهی کرد مجدد و کلا بهش گفتم یکی از دلایلی که کمتر میام

همینه یه نصف روزم سوخت میشه وقتی میام اینجا معطل میشم

ولی میتونم بگم بهترین جلسمون بود 

یعنی برون ریزی من اونقدر زیاد بود که دکتر گفت رو ابرها هستم

از بابت این کشف و شهود

اونقدر جلسه سنگینی بود که نمیدونم 8 کیلومتر فکر کنم پیاده روی کردم تا خونه 

وقتی رسیدم خونه 11 شب بود!

دوش گرفتم و برای دکتریه ویس از گزارش روزانه رژیم و غذام فرستادم 

یجایی اشتباهی گفتم ژله بیرون خوردم 

اونقدری عصبانی شد جدی جدی 

گفتم دکتر چرا میزنی؟

عصبانی تر گفت واقعا اگر بالا سرت بودم کتکه رو هم خورده بودی 

من روی رژیم بچهام خیلی حساسم

یه لغزش همه ی زحمتهات رو به باد میده

گفتم والا نه ژله رژیمی نه غیررژیمی نخوردم من این چند روز خیالت راحت

ولی باید ژله بدون قند بخورم هرشب

همون پودر ژلاتین ساده با اب رو میذاری عین ژله منتها بدون شکر و طعم دهنده

من دیشب با یه دونه خرما خوردم خوب بود

تراپیستم گفت تکیده و لاغر شده صورتت از چیزی رنج بردی این مدت؟

گفتم فقط فشار کارم زیاد بوده و کم خوابیم

ولی فکر کنم از رژیم هم هست 

چون تغییرات رو دارم میبینم

ساعت 1ونیم هم رفتم خونه میم 

نه چمدون بسته بود نه هیچی 

گفتم چرا تو این شرایط میگی من بیام؟

گفت دلم میخواست ببینمت یک هفته نمی تونم ببینمت خوب

گفتم اوکی یه لیست نوشتم دادم دستش گفتم این لیست چیزایی که باید با خودت ببری

اینطوری چمدون بستن راحته و تو 45 مین جمع میشه صبح

یکم بیدارموندیم تا ماشین لباسشویی خاموش شه

یکم وسایلش رو اماده کرد

ساعت سه خوابیدیم 

ساعت 7 هم من بیدارش کردم

همش التماس میکرد نیم ساعت دیگه 

خودمم خوابم برد ولی از استرس دیرشدن سرساعت 7ونیم بیدارشدم

دیگه ساعت 8 من اومدم خونه

منم که پریروز به داداش گفتم امروز بیاد دنبالم امیدوارم ماموریتی پیش نیاد و بیاد دنبالم 

فعلا که از وقتی اومدم نخوابیدم

میم هر نیم ساعت زنگ میزنه 

یه مرخصی به رابطمون بدیم این یک هفته 

منم کلی کار عقب افتاده دارم انجام بدم

 

موجا ... ۲ خوشم اومد :)
Divine Girl

چه صحنه ی بدی رو شاهد بودی، اینجور آدما واقعا روی مخن

امیدوارم میم به سلامتی برگرده 

صحنه هایی از یک ازدواج بود واقعا!

فدایت عزیزم مرسیتم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان