پایان هفته با خوش گذرونی!!

دیروز رو وسط یه کوه لباس گذروندم!

باید بخشی از لباسها رو ببخشم

که خلوت تر بشه دورم

از شلوغی خونه و پر بودن همه چی خوشم نمیاد

دیروز کار استاد رو تموم کردم و این هفته خیلی خیلی اوضاعم خیطه:)

همکارم طبق دستور رییس پلن کاریمون رو روز 5 شنبه ارسال کرد!

که پلن این هفته مشخص باشه وبی نظمی موقوف!

کارای خونه رو نتونستم انجام بدم

 ناهارم داشتم

و فقط تمرکزم رو کار استاد بود 

با مربیم صحبت کردم که این هفته نمیام کلا!

از هفته بعد از هم سانس صبح میرم دیگه و ناراحت نشه شرایط من فعلا اینطوری!

بعدش داداش زنگ زد که اومدم اینجا ماموریت حاضر شو بریم بیرون شام بخوریم من میرم بچهای داداش رو بردارم

تو هم تا اون موقع حاضر شو 

منم اوکی دادم

و البته موهام رو دیروز رنگ کردم مشکی پرکلاغی

دلم تنگ شده بود برای مدل ایرونی بودنم:))))))

موهای روشن دلمو زد دیگه 

خودم فکر میکنم مشکی بیشتر بهم میاد

میم هنوز منو ندیده با موهای مشکی

همیشه دوست داره موهام تیره باشه ولی هیچ وقت درخواست نکرده برو موهات تیره کن

اصن مدل ما اینطوری نیست به حرف هم باشیم:))))) یعنی بهم دستور بدیم و اون یکی هم گوش کنه

البته این مورد بیشتر در مورد من صدق میکنه:) میم هم گفت ایقدی موهات رنگ نکن خراب میشن:(

 

دیگه یه ارایش ساده کردم چون موهام سشوار کشیده بودم همه چی اوکی بود تیپ مشکی زدم

من 5 دقیقه ای حاضر شدم

و داداش هم ده مین بعدش رسید

بچها غذا فست فودی رو انتخاب کردن منم هم نظر شدم باهاشون 

و داداش هم گفت هرچند من غذاایرونی دوست دارم ولی اوکیه 

رفتیم چندتا فست فودی که من میشناختم یکیش خلوتتر بود اون انتخاب کردیم و سفارش دادیم

بچها پیتزا میشگیان انتخاب کردن 

من و داداش هم باکس سوخاری

من اصلا دوست ندارم تورستوران نشستن رو یا توی فست فود یا هرجایی

غذای بیرون رو بدم نمیاد خیلی ولی از نشستن یه جایی شلوغ و غذا خوردن بدم میاد

اما هیچی نگفتم 

بعد بچها گفتن عمو بریم یه جا دیگه غذامون بخوریم ما خوشمون نمیاد تو فست بشینیم

با اینکه جای گرون و شیکی بود اونها هم دوست داشتن غذاشون رو بیرون بخورن

دیگه من گفتم سفارشتمون بیرون بر اماده کنه

رفتیم دورزدیم و حرف زدیم و اهنگ خوندیم تا سفارشمون اماده شد

و برگشتیم غذاها رو بردیم رفتیم باغ دوست داداش نشستیم غذامون خوردیم کلی خوش گذشت

دیگه داداش باید میرفت ده مارو رسوند خونه اول البته بچها رو رسوندیم

دیگه اینطوری شد من نتونستم کارای خونه رو انجام بدم 

مربیم زنگ زد که اگر اوکی هستی سانس 9ونیم صبح یه باشگاه رو بگیرم

و..

گفتم نه من اینجا نزدیک خونه ام باشم اوکی ترم که مدیرم زنگ بزنه باید بیام پشت سیستم فاصله تا خونه ام باید کم باشه

من با شما بیام اون باشگاه باید بمونم تا با خودتون برگردم!

و برام امکان نداره این مدلی

 و ازش تشکر کردم

واقعا دوست دارم ازشون دور باشم

و دیشبم در حین مکالممون بهش رسوندم که باشگاه محیط خوبی برای پیدا کردن دوست نیست!

مگه من چندساعت از روزم رو اونجام؟ و چی میدونم از بقیه؟

و اینکه چرا همش نگاهتون به وسط لنگ بقیه است که باهاش چه میکنن؟

هرکسی اختیار تن و بدن خودشو داره هر کاریم کنه تو زندگیش به خودش مربوطه

من یه روزهایی از باشگاه میام حالم بده بابت حرفها و تهمتهای که در مورد هم میگن 

اصن دوست ندارم محیط اینطوری رو 

ترجیحم اینه یه جایی باشم تمرینم رو به دور از همه ی این حواشی انجام بدم 

ساقی هم زنگ زد تو نیای من نمیام دیگه

گفتم تو اومدن و رفتنت رو به من بند نکن کاری به من نداشته باش

مگه هرکاری من کنم توهم باید انجامش بدی؟

اینطوری رفتن منو سخت میکنی 

این هفته یه تغییراتی دارم میدم به خودم ببینم خدا چه میخواد:))))))

حالا بعدا میگم چی و چطور

من  برم که کلی کار دارم

 

موجا ... ۲ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان