سوالی که دیشب موقع خواب اومده بود سراغم
آیا فردا زنده ام؟
این همه هدف برنامه و رنج
شاید همینکه نمیدونی لحظه بعد زنده ای یا نیستی
همین خوبه!
جذابه یا شاید کمی هیجان انگیز و ترسناک!
دیشب خواهر دوستم فوت شد
همون دوست بوشهریم
و اونقدر این قضیه برام تراژدی بود که قفل کردم
چون چندسال پیش یکی دیگه از خواهراش رو به بدترین شکل ممکن در مراسم شادی از دست دادن
و بابت اینکه روزگار از هرچی بترسی سرت میاره
کاش می تونستم کنارش باشم
البته فکر کنم مامان بره برای مراسمشون چون برای داداش مرخصی نداشت دوستم و پدر مادرش و خواهرش اومدن
اولین نفری که به من زنگ زد وقتی داداش فوت شد همین دوستم بود
هنوز تو بیمارستان بودم بالا سر داداش
که مهسان بهم زنگ زد
دیشب ولی من نتونستم زنگ بزنم
چون اصلا توانایی گفتگو نداشتم
مثل این بود که دوباره لحظه رفتن داداش رو برام بازافرینی کنن
باید خودمو جمع کنم ولی
دیروز که اصلا روز باکیفیتی نبود برام
تو باشگاه بدترین روز باشگاهیم بود به نظر خودم
از نظر تمرین و کیفیت تمرین
اونقدر شلوغ بود
ساقی اومده بود باشگاه ما
ثبت نام کنه بخاطر من
اصلا دیگه هیچی
خلاصه اصلا راضی نیستم از دیروز
کارای شرکت رو خوب انجام دادم
ولی کارای دیگه ام مونده
یه کاری داشتم میم رو فرستادم انجامش بده
خودم وقت نمیکردم
اونم تا من بهش گفتم بنده خدا شرکت بود رفت فوری انجامش داد و بهم زنگ زد که اوکی شده
یه مدت میم دوست داره از مسئولیت های اداریش کم کنه
و کلا میگه خسته ام
منم درکش میکنم واقعا محیط اداری اونا خیلی کثیفه
و آدمی به صبوری و سالمی میم چقدر باید اذیت بشه توی اون محیط
اونم وقتی مسئولیت هم داشته باشی.
با مدیران استانی صحبت کرده بود گفته بودن کسی رو نداریم جایگزینت کنیم!
میگم مگه ادم قحطیه؟ این همه گرگ ایستادن بیان سرجای تو
میگه صحبتشون اینه که کسی نمیتونه عین تو این مسئولیت رو انجام بده
متوجه شدم منظورشون همون صبوری و ارامش میم و سلامت اخلاقیش هست
و هم سازگار بودنش با شخصیت های مختلف.
برای اینکه حالمو بهتر کنم دیشب دست از کار کشیدم
و کاپ کیک جو دوسر درست کردم
4 تا رو گذاشتم برای میم
4 تا هم برای خودم من که مزه اش رو دوست داشتم
این پست تیکه تیکه نوشته شده خوب من برم دیگه که از صبح همینطوری دارم کارمیکنم