بعد از انجام امروز کارای شرکت و یه چرت بیست دقیقه ای
ظهر البته خمیر کلوچه رو اماده کردم!
مربیم هم تماس گرفت قبل باشگاه یکم حرف زد
من امروز رست بودم
دیگه یکم حرف زدیم من دیگه پاشدم پای کلوچه درمانی خودم
بوی عطر دارچین و هل و زعفرون کره که پیچید توی خونه یکم حالم بهتر شد
زنگ زدم داداشی هم تو راه بود گفت دوساعت دیگه میرسم
ظهر مامان تماس گرفت و حرف زدیم
و یکم گلایه کرد چرا زنگ نزدی این هفته
گفتم ناراحتم بابت اومدن زنیکه
و گفتم من واقعا نمیتونم وقتی دارین همه چی رو عادی جلوه میدین
حالم خوب باشه و...
مامان گفت منم علاقه ای به اومدنش ندارم اما نمیتونم یکی میاد در خونه ام بیرونش کنم!
هیچی دیگه بحث رو کش ندادم
یعنی اصلا نمیخوام اسم اون زن باعث کوچیکترین اختلافی بین من و خانوادم بشه
میخواستم برم پیش نازی
گوشیش خاموش بوداحتمالا هنوز مرخص نشده
لیلا هم گوشیش رو جواب نداد همچنان درگیر نازی حتما
دیگه قیدشو زدم چون اگر الان جواب بدن میگن پاشو شام بیا
که منم اصلا خوشم نمیاد از جاهای شلوغ
الان اونجا شلوغه منم اصلا اهل رفتن جاهای شلوغ نیستم
گفته بودم حتی عروسی و عزا اینام خوشم نمیاد هرجایی ادم زیاد هست رو دوست ندارم
شاید من یکم ادم برون گرایی باشم
ولی بخش اجتماعیم برای شلوغی اصلا با من راه نمیاد یعنی اینجاهادرون گرای مطلق میشم
یه ادمی که همش منتظر بیاد تو خلوت خودش!
دیروز هم گربه رو دیدم و بغلش کردم حسابی
استوریش کرده بودم اقای ی میگه مریض میشی واقعا
چون گربه خیابونی درسته بچها بردن واکسن و اینا زدن
خودشم گربه داره اقای ی عاشق گربه هاست
گفت ولی برا خانما خوب نیست حواست باشه پنجولت نکشه یا گازت نگیره!
چون برا بارداری اینا به مشکل میخوری!