من حال، من گذشته، من آینده!

خیلی خیلی کم فیلم میبینم برعکس سالهای پیش!

شاید چون امسال اولویت هام فرق کرده!

دیشب یه قسمت از سریال solos رو دانلود کردم و دیدم 

25 دقیقه است هر قسمت ولی اونقدر که عمیق مسائل روانشناسی داره

که برای من  حدود 1ساعت نیم طول کشید دیدن و تحلیل کردن ذهنیش

من خوشم اومد حتما ادامه اش رو میبینم 

اینکه شما اگر با من گذشته و من آینده خودتون ملاقات کنید چه چیزی رو تغییر می دین؟

از کدوم تصمیمتون برمی گردین؟

توی فیلم لنا تصمیم گرفت من حال رو نابود کنه تا من گذشته یه تصمیم درستتر بگیره 

و با این تصمیم لنای اینده هم نابود شد بااینکه جایزه نوبل رو برده بود و شخص ثروتمند و معروفی بود!

ممکنه یکم گیج کننده باشه سریالش ولی به نظرم ببنید حتما لذت میبرید ازش

اشپزخونه و کابینت ها رو سروسامون دادم دیروز

یکم کارای شرکت رو پیش بردم برنامه هفته اینده ام رو نوشتم 

و سالن تمیز کردم 

مونده اتاق  خواب بیچاره:))

شام هم که داشتم یعنی ظهر ساندویچ خوراک گوشت چرخ کرده درست کردم

که برای شام هم گذاشتم 

من با قارچ و فلفل دلمه و یکم پول بیبر و زردچوبه و انواع فلفل این غذارو درست میکنم

رب نمیزنم چون دوست ندارم رب تو همه غذاها. 

برای کنارش هم از سیب زمینی تنوری استفاده میکنم که ساندویجش با کاهو پیج و خیارشور وگوجه و سس چیلی

خیلی خوشمزه میشه

میم ساعت 5 نیم  رفت سرخاک که سرجاپارک به مشکل نخوره باید میرفت دنبال عمه اش و خواهرش

من خوابم میومد گرفتم خوابیدم 40 مین بعدش زنگ زد ایقدی گرمه انگار جلوی بادسشوار ایستادی زیر ذل گرما

من تو خواب وبیداری جوابش دادم یادم رفته بود سایلنت کنم

باز گرفتم خوابیدم تا 7

بعدش دیگه پاشدم کارای خونه رو انجام دادم

و دوش گرفتم و موهام سشوار کشیدم و بعدم کرلی کردم جلو موهام رو

یه مانتو کنفی سبز خوشرنگ داشتم که بیرون نمیپوشمش 

یکم به نظرم نوجوانانه است:)

هرچی به پارمیس گفتم اون شب که بیا بردار اینو من فقط یبار پوشیدمش سالهاست تو کمد

گفت مود من نیس عمه من خوشم نمیاد از این مدلها!

پارمیس تیپهاش عین کره ای هاست اسپرت با کت های کوتاه گفتم کت کوتاه هم دارم براش

گفت نه نه من نمیپوشم بعد دیروز برام یک عکس فرستاده اینو میخوام

برا تولدم بخریدش:) سرافون کتان سبز بود عین همین مانتوی من با کت کرم کوتاه

مال من از این مدل عروسکی هاست که روی خط کارورش دوتا جیب داره و گلدوزی های قشنگ روش انجام شده

بالاتنه اش سه دکمه میخوره و دامن پرچینی داره تا زانو هست

استینهاش رو شکافتم و جای استین ها رو دوختم یه 

سارافون خیلی خوشگلی که حال کودک درونم خیلی خوب کرد:)))

موهام رو بعدی که سشوار کشیدم بافت درشت زدم کرلی بشه

و دیگه نشستم پای فیلم 

میم دقیقا ساعت ده رسید خونه 3 ساعت تو ترافیک بهشت زهرا مونده بود

خیلی خسته و کلافه بود

من براش معجون درست کردم که ببرم 

گفتم اخر شب بهش زنگ بزنم میام اونجا میخوابم 

خودش یک ساعت بعدش زنگ زد 

تا ناراحته با داداشش سرهمون مساله ای که دارن به مشکل خورده 

یکم درموردش صحبت کرد 

منم سعی کردم شنونده خوبی باشم و آرومش کنم 

ولی می دونم هربار با داداش حرف میزنه سر این موضوع 

تا یک هفته حالش خرابه از جوابهایی که میشنوه!

ساعت 1 ونیم که خواهرش رو رسوند خونشون 

زنگ زد گفت میای خونه من 

گفتم اره خودم میخواستم بیام

خوبه داره یاد میگیره تو روز و شبهایی که حالش بده تنها نمونه!

 و خود مراقبتی کنه میدونم تو این حالش غذا هم نمیخوره 

معجون رو بردم گفت وای ناهار هم نخوردم!

گفتم میدونم وقتی حالت خوب نیست اصلا به تغذیه ات اهمیت نمیدی

یکی دو نخ سیگار کشید و سکوت بود 

منم چیزی نگفتم فقط گفتم این مساله رو حل نشده رها کن!

خیلی میم مسئولیت پذیره 

و تمام تلاششو برای حل مسائل خانواده میکنه بهش گفتم که

هرسری حرف میزنی با داداشت در موردش جوابها همون قبلی ها هستن!

پس بی خود دور یه دایره باطل نچرخ!

بیا بپذیر حل نمیشه به زمان بسپارش

دیگه حرفی نزدم بیشتر نیاز داشت تو سکوت پیشش باشم خودمم خسته بودم خوابم میومد

گرفتم خوابیدم صبح دوتامون سرحال بیدار شدیم 

تا ده خواب بودیم بعدش حرف زدیم تا 12

دیگه من اومدم خونه ناهار درست کردم هوس تهچین کرده بودم

هروقت تهچین درست میکنم مینا یادت میفتم که پرواز جا موندی و تقصیر من و تهچین ها شد یکم:)))

چقدر دلم خواست مهمونم باشی و ته چین بخوریم باهم:(

 غذام اماده شد ناهار خوردم یکم درگیر کارام شدم

بعدش خوابم برد و با صدای تلفن بیدارشدم 

داداشی بود میخواست یکم حال و احوال کنیم

بعدش اجی زنگ زد 

بعدش میم 

دیگه دیدم 7ونیم و وقت خواب نیست

و بیدارشدم شروع کردم به تمیزو  مرتب کردن کمدها و اتاق خواب

نیم ساعت پیش تموم شد:))))) یه قورباغه گنده بود که باید قورتش میدادم

رفتم سوپری نون پروتیین برام نگه داشته بود

خرید کردم و برگشتم یه گربه دیدم چقدر بانمک بود داشت بچه اش رو شیر میداد

چقدر لذت بخش بود دیدنش دم در خونه میم هم نشسته بود:)

بعد اومدم به میم زنگ زدم گفت اره جاش تو باغچه است 

گفتم پس دیگه زرده تخم مرغها رو میارم براشون

زرده ها تو ظرف میذارم تو باغچه روبه رو خونه خودم

گربه ها میخورن 

الان باید با داداشی تو میت حرف بزنم و براش کارای سایتش رو پیش ببرم 

یه چیزای یادش بدم که خودش دیگه انجام بده 

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان