تغییرات کوچک را پاس بداریم!

یه چیزی که ذهن کمال گرای من 

ازش میگذره تغییرات مثبت کوچک هست!

و تغییرات منفی رو فاجعه انگاری!

دیروز خودم رو با چند سال پیشم داشتم مقایسه میکردم

اگر پارتنرم حالش بد بود یا درگیر یک مساله بود و حرفی نمیزد

شخصی سازی میکردم و دنبال یک مشکل درون خودم می گشتم!

البته این که پارتنرتون آدم حسابی باشه و بهتون اطمینان بده که مساله شخصی

خیلی توی احساسات شمانقش داره!

الان حتی اگر مساله من هم باشم اونقدرها درگیرش نمیشم!

چون طرف مقابل باید حرف بزنه!

گاهی وقتها اونقدری که روی سنجش طرف مقابل به عنوان همراه خوب بودن! تمرکز میکنیم

و تستش میکنیم! خودمون رو آزمایش نمیکنیم ببنیم آقا اصن خودمون چقدر همراه خوبی هستیم؟

دیروز هم روز شلوغی بود

جوری که دیگه ساعت 10 لوو باتری زدم:(

و همینطوری افتاده بودم تو تخت

کارای شرکت رو تا ظهر تموم کردم و بعدش 

ناهار خوردم برنامه غذاییم این هفته خیلی خوب پیش رفته یعنی حساب شده پیش رفته واقعا

اون نکته مهم توی رژیم همون میزان پروتیین شماست اونو زیاد کنید از کربوهیدراتتون کم کنید 

سبزیجات هم کربوهیدارات محسوب میشه اما چون فیبر داره باعث حس سیری میشه از طرفی

هم کلی آمینو اسید مفید داره اگر قند نداشته باشه!

مصرف میوه های تابستونی رو هم کم کنیددر حد متعادل میوه بخوریدکه قندفروکتوز داره 

بخصوص شبها میوه نخوردید!شام بخورید اما میوه نه! دوسه تا سفید تخم مرغ و یه ذره بخورید اما میوه نه!

ظهر که کارام تموم شد میم هم تماس گرفت از سرکار اومده بود 

هنوز حالش اوکی نبود ولی داشت سعیشومیکرد که حداقل با من عادی و مهربون باشه

گفتم برو استراحت کن منم برم بخوابم

یکم خوابیدم و بیدارشدم باز کارای شرکت رو تموم کردم

حاضرشدم رفتم باشگاه

دیروز بالاتنه داشتم ولی میزان وزنه ها رو یکم زیاد کردم ببینم تواناییم چطور شده 

خوشبختانه دیروزم تونستم تمرینم رو با وزنه های سنگین تری بزنم

و این دوهفته که از برنامه ام مونده رو میخوام با همین روش پیش برم 

وزنه ها رو کم کم زیاد کنم 

اونقدری عضلات سرشانه و بازوم رو دوست دارم موقع حرکات بالاتنه میبینم بچها تو باشگاه 

همه نگام میکنن:((( معذب میشم چون خیلی خوش فرم شده و تو حرکات خیلی خوب خودش رو نشون میده

مربیم دیروز گفت باید ازت عکس بگیرم برای استادم این ماه برنامه رو به کمک اون بنویسم

منم اوکی دادم

حالا هفته اینده میگم ازم عکس بگیره

تمرینم تا اخر سانس ما طول کشید میخواستم بیام خونه

مربیم میگه با این مانتو قرمز کجا میخوای بری؟

الان همه نگات میکنن خیلی قرمز بهت میاد بیا باخودم برو:) 

بدم میاد یکی نگات کنه

همینم مونده مربیم روم غیرتی شه:)

سر کوچه پیاده که شدم میم هم تازه رسید 

عزیزم اونقدر تو فکر و غرق بود تو حال خودش منو ندید اصلا 

بعد زنگ میزنه از باشگاه برگشتی میگم اگر دوربرت نگاه کنی من با خودت برگشتم:))

میگه ببخشید اصن حواسم نیست این روزها

من حس پیاده روی داشتم هم یکم خرید باید پودر اب پنیر و شیرخشک و پودر سفیده تخم مرغ می خریدم

این فروشگاه لوازم قنادی نزدیک خونه دوست میم هست

میگه هروقت خرید داشتی بگو من برات خرید کنم:) میگم نه خودم باید برم:))

دیگه پاشدم رفتم خرید میم هم دوباره دیدم و تماس گرفت جلب شدی

گفتم نه خرید و پیاده روی داشتم گفت پس بیا شرکت برگشتنی

رفتم خریدام کردم و برگشتم 

حرف زد درمورد مساله اش

سعی کردم شنونده خوبی باشم

این مرد حتی در رنجهاش هم آدم متین و اصیلیه

خریدام رو نگه داشت گفت دستات درد میگیره 

خودم برگشتم خونه و اونم یواش یواش پشت سرم میومد

که برسم خونه 

رسیدم دم در خونه اشون خریدام رو دست گرفته بود زیر درخت تو تاریکی:)

دیگه اومدم خونه شام حاضر کردم نزدیک ساعت 10 و نیم بود خیلی خسته و بی انرژی بودم

دیگه شب کار نکردم

الانم از صبح درگیر کارم 

ناهارم باید درست کنم 

یکمم کارای شرکتمون بیشتر شده این روزها

اون همکاری موقت ها هم هست که کلی وقت میخواد

امیدوارم از پس همه اش بربیام.

 

 

 

 

موجا ... ۳ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان