سلام بر کلوچه ای های عزیز
روز اول هفتتون بخیر و نیکی
امیدوارم تنور دلتون مثل این روز داغ تابستونی گرم باشه از امید و زندگی:)
دیشب یکی از دوستهای میم فوت کرد با سه تا بچه کوچیک!
تصادف کرده بود و توی کما بود و راننده هم فرار کرده بود
رفت خونشون تسلیت گفت برگشت بااینکه حالش بد بود
میگفت واقعا باید تو لحظه زندگی کنیم هیچ کاری رو برای فردا نسپریم
اونقدری که مرگهای ناگهانی زیاد شده اونقدر که زندگی به هیچی بند شده
راستم میگه
تا 20 مین ذهنش درگیر همین بود وصحبت میکرد در مورد اینکه اصن ایا ما باید
برای زندگی اهداف بلند مدت بچینیم؟
یا نه ؟
راستش دیروز با یک دوستی صحبت کردیم کل بعد از ظهر رو
دقیقا صحبتمون سر همین مساله بود
آیا زندگی و عمر و این دنیا به ما فرصت تجربه همه چیز رو میده؟
یا اصن به ما فرصت میده که یه کاری رو به فردا بسپریم؟
دوستم میخواست ماشین بخره ولی چون با یه اقای سه ماه برای ازدواج زیر نظر خانواده ها
مذاکره میکنه!
فکر میکنه نباید ماشین بخره تا تکلیف رابطه اش مشخص بشه!
زبانش رو رها کرده چون فکر میکنه ازدواج کنه و همسرش دوست نداره مهاجرت کنه!
اما خودش 90 درصد افراد خانوادش ایران نیستن و ارزوشه که اونم بره!
یا سرمایه گذاری میخواست انجام بده انجام نداده سه ماه منتظره ببینه ایا به توافق برای
ازدواج میرسن یانه؟
واقعا تعجب کردم از بابت اینکه این ادم همه چیز زندگیش رو تقریبا تعطیل کرده منتظر که
ببینه بااین اقا ازدواج میکنه یا نه؟
بعد من حتی حاضر نیستم اندازه اینکه میم درو برام باز کنه صبر کنم:))))) و منتظر بشم اون یه کاری برام انجام بده!!
داشتم به دوستم میگفتم من اون 20 دقیقه که میم میخواست درو باز کنه
و میخواستم منتظر بمونم ببینم پارتنرم میخواد چه کنه؟ چطور یه مساله رو هندل میکنه؟
داشتم از درون ذوب میشدم که پاشم خودم یه کاری کنم!
بعد من از میم کمک نخواستم فقط در جریان مساله ام قرارش دادم!
در سکوت بودم میم هم خودش عادت داره کاراش رو اروم وبی صدا انجام میده
باور کنید اون 20 دقیقه برام اندازه یکسال گذشت که کاری نکنم و دست رو دست بذارم!
زندگیتون رو معطل هیچ مرد یا زنی نکنید حتی اگر اون مرد پدرتون باشه و اون زن مادرتون!
دوستم میگفت خیلی وقته تصمیم گرفتم به دلایل محکمی نه بگم به این اقا
ولی چون از اینکه یه روز در میون باهاش میرم بیرون باهاش خوش میگذره
و هرسری برام کادو میخره خوشم میاد!
اصن اون نباشه من با کی یه شب در میون برم بیرون!
نمیدونم چطوری بهش نه بگم!
گفتم ببین بیا قضیه رو برعکس کنیم
اگر اون اقا خیلی وقته میخواست بهت نه بگه !
ولی به همین دلایل باهات ادامه میداد تهش نمیگفتی کاش زودتر گفته بودی؟
برای ادمی که دل خوش کرده حساب کرده رو بله گفت یه روزم نگی بهش زیاده!
هرچه بیشتر بگذره اون ادم امیدوار تر میشه خاطرات بیشتری با تو میسازه و اسیب بیشتری میبینه
نه گفتن و نه شنیدن اصلا اسون نیست!
بخصوص در مورد مساله ازدواج
دارو تلخه تو چه بچه رو با کتک بهش دارو بدی
چه با عشق و نوازش!
دارو تلخه و چیزی از تلخیش کم نمیکنه!
امااینکه اون دارو رو سر ساعت به بچه ندی چند روز بگذره اون بچه ممکنه بمیره!
قضیه نه گفتن به یه ادم در مورد مسائل عاطفی هم همینه!
هر ساعتی بگذره ممکنه درد جدایی براش سختتر بشه!
پس تعلل نکنین سر نه گفتن به یه ادم!
بعد دوستم میگه بیا پول مشاوره رو به حسابت واریز کنم :))))))))
هیچ کس نمیتونه جز تو منو قانع کنه:)
قرار شد این هفته اگر وقت داشتم یه شام برم خونشون
که البته فکر نکنم وقت کنم!
خلاصه بریم این هفتمون رو هم بترکونیم
من که از دیشب کارای این هفته رو شروع کردم:)))