دیروز با شنیدن خبر فوت شوهرخاله
یکم بهم ریختم
یعنی تا غروب من بی حال وبی انرژی بودم و غم تو دلم بود
هرچی 5شنبه من خوابیدم جمعه جبران شد و کم خوابیدم!
اما خداروشکر دیشب خوب خوابیدم منتها این سگ همسایه دمار از روزگار من درآورده
نمیدونم چشه
انگار گرمشه از دیروز همینطوری واق واق میکنه و دهنش بسته نمیشه طفلک
تازه نزدیکهای غروب بود من پاشدم اشپزخونه که میدون جنگ بود رو تمیز کردم
و زن داداشی زنگ زد حرف زدیم
بعد صاحبخونه صدام زد در حین کارها حرفاش شنیدم
و یه نودل درست کردم خوردم گفتم یه غذای سبک بخورم که حالت تهوعم بهتر شه
گرمازده شدم از 5شنبه غروبی که رفتم بیرون
میم هم مثل من بود چون 5شنبه از صبح تا غروب بیرون بود
اتاق خواب رو تغییر دکور دادم و تمیز کردم
تخت رو جابه جاکردم خیلی خوب شد اینطوری جای خوابم خیلی سرده و من بهتر خوابم میبره
راه پله رو شستم
و دیگه دیدم همه ی کارای خونه انجام شده میم هم که شرکت بود تا ساعت 10 خوردی
چندباری تماس گرفت و صحبت کردیم
قرار شد وقتی اومد خونه بهم خبر بده که پیتزای شامش رو ببرم
حلوا سه آرد و خرما و ارده درست کردم این حلوا ابتکار خودمه
با ارده ومیکس سه ارد و ادویه جاتی مثل هل و دارچین و جوز هندی و خرما و گردو
حلوا رو درست میکنم برای شیرینی بیشتر هم برای بقیه من شکر وشیره میریزم
ولی برای خودم شیره خالی!
چون میخواستم برا میم هم ببرم و سهمیه بچها داداش هم نگه دارم
شکر و شیره رو میکس کردم خیلی حلوای خوبی شد
دیگه میم که اومد تماس گرفت که اومده
منم دیگه حلوا رو تزیین کردم و شامش رو بردم
بعد شام تماس گرفت خیلی تشکر کرد گفت خیلی خوب بوده
منم دیگه یکم استراحت کردم و شامم رو گرم کردم خوردم
و شربت ابلیمو و بیدمشک درست کردم یکم حالم بهتر شد
ریلکس کردم تا 12 و فیلم دیدم
برنامه این هفته ام رو نوشتم
هفته شلوغی دارم ان شالله که برای هممون خیر باشه این هفته