تراپی دیشب!

اونقدر تراپی دیشب حالمو خوب کرد

که میم میگفت میشه هفته ای سه روز بری؟

:)))

بچه ام گاردش کم شده نسبت به تراپیستم!

دیشب خیلی خسته بودم روز لگ دی بود مربی هم قشنگ پدر منو درآورد

در نهایت پایان سانس بهش گفتم مشکلی باهام داری این برنامه رو نوشتی

بیا باهم صحبت کنیم مشکلمون حل کنیم این چیزارو برنامه خالی نکن:)))))

میگه غر نزن میخوام بدنتو بسازم دیگه تو که ناز نازی نبودی 

واقعا این برنامه جدیده همش ایستاتیک و دینامیک میکس هست 

ایستاتیک ها نفست رو میبره یه جایی واقعا به عضلات فشار میاره

دیروزم تا لحظه آخر کارم باشگاه طول کشید بااینکه اصلا حرف نمیزنم با کسی

و کلا وقت تلف نمیکنم و استراحتمم کمه 

ولی تالحظه اخر تمرینم طول میکشه:(

له له برگشتم خونه 

هنوز به میم نگفته بودم تراپی دارم!

بهش زنگ زدم که من امشب تراپی دارما:)))

گفت اوکی برو دوش بگیر که دیره تا شام بخوری وبری 

منم میام دنبالت از اونور

دیگه خیالم راحت شد که میم رو ظهر نگفتم بهش بشینه خودخوری کنه!

دوش گرفتم و شام حاضر کردم تا اینکه منشی زنگ زد که بیا نوبتت شده 

آژانس گرفتم رفتم

و تا من رسیدم و... دقیقا 45 مین دیگه معطل شدم!

خوابم گرفته بود شدید

تا مراجعه قبلی رفت و دکتر شام خورد و یه استراحتی کرد شد ده

گفت چیزی میل داری واست بیاریم گفتم فقط خوابم میاد:)))

بین نوشیدنی های گرم چایی رو انتخاب کردم!

بعدبه منشی گفت تو لیوان های مخصوص مهمونای ویژه برا خانم مهندس چایی بیار

نمیدونم حالا چرا اینو گفت لیوان مراجعه کننده ها ماگ های کوچیک سفید هست!

برا مهمونا ماگ های بزرگ و خوشگل:)))

بعدم ده مین اون از من مشاوره گرفت! به تخصصم نیاز داشت که البته اونو جز ساعت مشاورمون حساب نکرد!

و در پایان به منشی گفت اینو کم کنه بیشتر اون داشته مشاوره می گرفته!

مدل درمانی دکتر خیلی جدیده حداقل برای من 

منی که یه عمر تراپی میرم رو خودم کار میکنم

دیشب یه موضوع مهم رو فهمیدم

بخشی ازا احساسات ناراحت کننده من در 13 سالگی گیر کرده دقیقا تایمی که بابا فوت شد

دقیقا در مواقع استرس زا و ناراحتی من میشم اون دختر 13 ساله غمگین و آسیب پذیر

دکتر میگه بااینکه تو از نظر عقلی و تجربه و حتی احساسات دیگه ات رشد کردی بیشتر از سنت

اما تو بخش غمگین و ناراحت کننده ات یه جایی گیر کردی توی 13 سالگی

چقدر این کشف کمکم کرد

من بخشی از خاطراتم رو از یاد بردم! دسترسی بهشون ندارم

مثلا از خاکسپاری بابا تا چندروز بعدش رو یادم نیست!

از وقتی وارد خونه شدم بعد از خاکسپاری و یه باد سرد بدی خورد به صورتم که بوی عزا میداد

بوی تنهایی و خالی شدن خونه رو میداد

دیگه هیچی یادم نمیاد

اونقدر این صحنه رو دکتر بازسازی کرد

تا منو برگردونه به اون زمان و اون تایم

بعد یهو مغزم الرام داد چرا من سردم بود وقتی داداش فوت شد

چرا درونم یخ زده بود

تا مدتها من نفسم سرد سرد بود

فقط میتونم بگم منی که تو 13 سالگی نتونستم برای بابا تا مدتها حتی فکر کنم دوسه ماه اول من گریه نکردم!

دیشب گریه کنم 

ولی گریه ای که سبکم کرد وقتی از اتاق دکتر زدم بیرون میم اومد دنبالم تعجب کرد اینقدر هایپرم

اونقدر حالم خوبه 

وقتی درباره تراپی پرسید و باهم صحبت کردیم گفت دقیقا موجاوقتی ناراحت میشی یا در مواقع استرس زا

میشی یه دختر بچه لجباز که پر از خشم هست و هم اینکه یکم تعجب آور برام 

خلاصه حس بهتری دارم 

و هنوز اون حس خوب همراهمه

فکر میکنم امروز توی کارم هم دارم خیلی بهتر پیش میرم

 

موجا ... ۳ خوشم اومد :)
مینا شین

موجای عزیزم خدا رو شکر که داری پیوسته تراپی رو دنبال میکنی عزیزم :)

من احساس میکنم هر چی از دست دادن عزیز تجربه ی خیلی دردناکیه ، هزار برابرش بخاطر اینکه تو نوجوانی تو این اتفاق افتاده دردناک تر شده ...

فدات شم مهربونم 

دقیقا مینا همینه 
یادته در مورد اون تاثیر درد و اینکه من حس چندبرابری دارم صحبت کردیم؟
دقیقا یاد اون روز پارسینا افتادم که با مریضی فکر میکرد دور از جون میخواد بمیره
چقدر خوب که من متوجه این زخمها شدم و چقدر خوب که درمانگر خوبی دارم 
امیدوارم بتونم مسیر رو تاانتها باهاش طی کنم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان