خداروشکر روزهای زندگی به آرامش بعد طوفان رسیده!
من زندگیم اینطوری یهویی چالشهای بزرگی باهم پیش میاد
و بعد آرامش!
خداروشکر هرچی هست شکر
امروز مدیرم بازخوردی خیلی خوبی بهم داد بابت زحمات و تلاش و کیفیت کارم!
و این لذت بخشه
دوتااز همکارامم که مستقیم باهاشون درارتباطم و کارهامون بهم ربط داره همینطور:))))
یکم صبحها به سختی بیدار میشم
و خسته ام!
هرچند خوابم خوبه یعنی روزی 5-7 ساعت میخوابم
صبح به دوستم زنگ زدم حرف زدیم یه 20 مین هردومون باهم اهدافمون پیش میبریم از موفقیتهامون جشن میگیریم
و از ناخوشی ها غرغر میکنیم:))))
امروز روز جشن بود دوتامون باهم یکم سرخوشانه حرف زدیم
میم این روزها سرکار خیلی درگیر و شلوغ هست
شبها هم معمولا آجیش میاد خونشون و اونقدری که میم مسئولیت پذیر هست
بیدار میمونه بعدا برسونشون خونشون
امروز تراپی دارم یعنی امشب!
بازم آخرین مراجعه کننده منم خدا به خیر بگذرونه از حساسیت های میم روی این تراپیستم!
یادم رفت بهش بگم امشب تراپی دارم
برای ناهار آلبالو پلو درست کردم
که خیلی بهم کیف داد
امروز لگ دی هست خدا به خیر کنه که شب توان داشته باشم برای حرف زدن با تراپیستم
اون هفته که رسما خواب بودم!
بعدش اومدم خونه و میم مریض شد تا صبح بیدار بودم و پرستار مهندس بودم
البته بنده خدا خودشم نخوابید تا 3 ونیم صبح
میخواستم امروز برا خودش و دوسه تا همکارش صبونه بفرستم
که صبونه خورده بودن
من دیر بیدارشدم:))))))
ولی همینکه حرفشم زدم میم بنده خدا کلی تشکر کرد
میذارم پنجشنبه که خونه میم هستم صبونه از کافه صبونه جدید شهر سفارش میدم دوستام خیلی ازش تعریف میکنن
دیروز رفتم پیجشون دیدم خوب بود بد نبود
امروزم خوابم نبرد هی گوشم زنگ میخورد
برم یک ساعت و اندی از تایم کاریم مونده و یکم کار دارم انجامشون بدم و برم باشگاه
دیروزم زخمی شدم توی باشگاه پام به دستگاه خورد هم زخمی شد هم کبود:(از خستگی اخرین حرکت بود :(