این هفته سخت کاری هم تموم شد:))) خدایا شکرت!
مدیرم آدمی که نکات مثبت رو پررنگ می بینه
قدردانی بلده!
نکات منفی رو در قالب مثبت بیان میکنه
این ویژگیش منو دلگرم کرد که باکیفیت تر و متمرکزتر از هر زمان دیگری کارم رو شروع کنم
ان شالله تا پایان همکاریمون همینطوری پیش بریم
دیشب چندتا ویس فرستاده بود در قالب تشکر و قدردانی بابت اینکه ایقدی زود
همه ی توصیه ها رو تو کارم پیاده کردم و هم اینکه با تیم خوب مچ شدم!
منم بابت اینکه منو زود پذیرفتن بینشون ازشون تشکر کردم!
دیروز داداش دیر اومد واسه ناهار
گفت شما ناهارتو بخور
من دیگه ساعت 2 ناهارم رو خوردم
طبق عادت همیشگیمون
میم که از سرکار اومد زنگ زد حرف زدیم
ناهارش خورد باز تماس گرفت
ویکم دیگه حرف زدیم درجریان روز هم قرار گرفتیم
و من نشستم پای کارای شرکت
دیروز باید یه ویس 5 دقیقه ای ضبط میکردم
سختترین کار دنیا بود که شرکت به من سپرده
چقدرم دیشب مدیرم دربارش بازخورد داد!
برای میکروفن نحوه گرفتن گوشی و...
داداش ساعت 3 اومد ناهارش رو دادم و یکم نشستیم
نیم ساعت بعدش رفت
منم تا پنج چای سیستم بودم همکارم 5 وربع تماس گرفت ویه سری کاراها رو باهم پیش بردیم
دیگه نشد من 5ونیم برم باشگاه
کارم طول کشید
پاشدم دوش گرفتم
و گفتم برم گوشی تپل رو پست کنم
هم یه سر برم خونه داداش کیک هم پختم حین ناهار پختن
تماس گرفتم با داداشی گفت خودم میام دنبالت
دیگه حاضر شدم و داداشی اومد دنبالم
و رفتم اول دفتر پیشخوان سرکوچشون
گوشی رو با وسواس بسته بندی کردم و بیمه اش کردم و پستش کردم
و بعد داداشی اومد دنبالم و رفتیم تو شهر دور زدیم
با پارسینا
پارمیس هم رفته بود خونه دوستش تولد
یکم خوراکی خوردیم و دور دور کردیم تا 8 که زن داداش شیفتش تمومش شد
رفتیم دنبالش
و رفتیم دنبال پارمیس
و بعدش رفتیم پارمیس بردیم کلاس تکنوادو
بعدش رفتیم شیرینی فروشی دونات خریدیم خوردیم
و باز دور دور کردیم داداش برام نون رژیمی رفت خرید
قرار بود شام هم بمونم
ولی یادم اومد یه کاری از شرکت مونده
دیگه به داداش گفتم منو ببره خونه
ساعت 9 بود
اومدم خونه با مامان اینا حرف زدم خداروشکر خوب بودن
و شام درست کردم و نونها رو فریز کردم
میم زنگ حرف زدیم
کارا شرکت که تموم نشستم فیلم ببینم ساعت 10ونیم بود
میم گفت میشه نیم ساعت دیگه بیام دنبالت بریم بیرون؟
گفتم اره اوکی هستم
پاشدم دامن شلواری و جلیقه طوسیم با شومیز سفید کوتاه پوشیدم با صندل سفید
گفتم یه تیپ متفاوت بزنم میم عاشق رنگ طوسی و فیروزه ای هست!
یه ارایش ملایم کردم و 20 دقیقه حاضر بودم دیگه
میم اومد خیلی از لباس خوشش اومد
تا نشستم یه دسته گل رز خوشگل تقدیمم کرد
واسه خاطرپریشب که مریض شده و نتونسته بیاد دنبالم
رفتیم بیرون شهر تفریحگاه همیشگی خیلی شلوغ بود پیاده نشدیم
و میم خوراکی اینام اورده بود
یکم خوراکی خوردیم
و دور دور کردیم تا 12ونیم
برگشتنی از یه جاده روستایی اومدیم که میم خیلی دوستش داره و خلوتگاهشه خدا رحم کرد بهمون
یه موتوری وسط جاده ای چراغ هم نداشت خاموش کرده بود
وای یعنی دقیقا یک متر باهاش فاصله داشتیم که میم دیدش
و نمیدونم چطور ماشین به اون گندگی رو کنترل کرد و
ازش گذشتیم تا نیم ساعت هردو هنگ بودیم
اخه نادان موتورت خاموش شده باید وسط جاده ای بایستی تاریکه و شبرنگ هم نداره؟
تازه اونم این شهر همه شب 5شنبه تا شنبه مست هستن میریزن تو تفریحگاه؟
خدارحم کرد میم میگفت من ماشین کنترل نکردم بخدا یکی مارو رد کرد از این ماجرا
دقیقا میم همون موقع داشت برام تعریف میکرد یه شب از اینجا رد میشدم
دقیقا یه متری ماشین یه اسب دیدم وسط جاده
نمیدونم چطور ازش گذشتم که تصادف نکنم واون ماجرا هنوز یادمه که خدا کمک کرد بهم
دقیقا در حین همین تعریف بود که به این موتوری رسیدیم
حالا خوبه میم مدیریت بحرانش بیسته
من تا نیم ساعت هنگ بودم یعنی
شوک بودم
اما میم خیلی خوب برخورد کرد حتی دعوا نکرد اون اقا رو
دیشب یه جنبه دوست داشتنی دیگه از شخصیتش رو دیدم
همیشه در مواقع بحرانی خیلی خوب و خونسرد و منطقی برخورد میکنه
حدودا 1 بود رسیدیم
و من اومدم خونه گرفتم خوابیدم حتی حال نداشتم صورتمو بشورم
خیالم راحت بود که ویتامین سی رو صورتمه فقط
ولی با ریمل نخوابید هرگز
چشام قرمز شده
این اخر هفته باید کار نیمه وقتی که گرفتم رو کاراش انجام بدم
و خیلی شلوغم امیدوارم توانش رو داشته باشم:))))) دوتا کار هم از استادم هست
خوبی شرکت جدید اینه 5شنبه ها تعطیلیم
ولی خوب خودم دوست دارم این دوروز هم یکم کار کنم!