آجی تازه رفت و من تونستم بشینم پای سیستم
هرچند مهمون وقت گیری نیست
خوب شد اومد
یکم من از حالم بیرون اومدم
دیروز تا اجی برسه من یکم کار کردم
و بعدش ناهار درست کردم و تا غذا بپزه یه دوش گرفتم
و یکم حرف زدیم
بعد ناهارخوابیدیم و عصری هم اجی قبلی که من برم باشگاه با دوستش رفتن بیرون
و من دیگه رفتم باشگاه و تمرینم انجام دادم و 7 برگشتم خونه
مربیم صدام زد موجا داری میری؟ بدون خداحافظی؟
اونقدری دوست ندارم ارتباط برقرار کنم که با مربیم هم حرف نمیزنم حتی
اینطوری باشگاه فقط محل ورزشمه
کلا بدم میاد وسط تمرین یکی به حرف بگیرت
الان که صبح زود بیدار نمیشم به نظرم بهترم
اجی ساعت 8 ونیم اینا برگشت دیگه من شام درست کردم و بعد شام رفتیم قدم زدیم
همیشه وقتی اینجاست شب میریم بیرون بستنی میخوریم
تو حرف زدن اجی به خونه میم اشاره کرد گفت مهندس چطوره؟
گفتم خبری ندارم ازش!
حدس میزنه ما باهم دوست باشیم!
تو مسیر اجی حرف میزد من سکوت بودم
اونقدری تو لاک خودم فرو رفتم انگار که ...
بستنی خوردیم و برگشتیم خونه یکم حرف زدیم و خوابیدیم
حتی با میم هم خیلی حرف نمیزنم
میگه چرا این مدلی شدی
بعد دیشب ازم ناراحت شد که دوسه روزه من اینطوریم
ما یه قانونی داریم
که همزمان هردو نباید از هم ناراحت باشیم!
هردو همزمان نباید باهم قهر باشیم!
هردوهمزمان نباید بی حوصله باشیم
ولی هردوباهم میتونیم خوشحال باشیم
میگه قانون رو داری نقض میکنی
امروز چندمصاحبه دارم باز
یه کار برا استاد هست که باید انجامش بدم
ویکی دوکار دیگه
باید بشینم پای کارها که تمومشون کنم تا شب
دوست کلاس زبانمم ازسفر برگشته
چندباری تماس گرفته که بریم بیرون تا اینجاست
اگر بشه هفته اینده یه قرار باهاش بذارم بتونیم بریم بیرون خوب میشه