دیروز رو به سلامت به اتمام رسوندم و سعی کردم تا اخر روز حال خودمو خوب نگه دارم
وقتی حالم بده کمی استراحت کنم وبه خودم فرصت بدم که ارامشمو دوباره پیدا کنم
تقریبا دارم میپذیرم مسائل پیش آمده رو
و دارم سعی میکنم منطقی به قضیه نگاه کنم و راه حل پیدا کنم برای مسائل
تصمیم گرفتم عصرها برم باشگاه
صبحها هم از کاریکم عقب میمونم
هم اینکه عصرهاخستیگمو میبرم باشگاه و دیگه شب خوابم بهتر میشه عین پارسال
کمبود خواب دارم هرصبح و امروز به سختی بیدارشدم و به دوستم گفتم نیاد دنبالم!
میم هم دیشب میگفت کلا تو ادم خیلی کم خوابی هستی و میخواستم بگم صبح ها نرو باشگاه یکم بخواب
بعد میگم عصر میرم سانس خانما ساعت 5.5 هست تا 7.5 میگه 5.5 گرمه اذیت میشی 6 برو
عین مامانها:)))) میگم نه از تمرین عقب میمونم اینطوری تازه تو کل اون ساعات هم ممکنه بعضی دستگاه ها رو باید نوبت بگیرم که نوبتم بشه
شلوغه این باشگاهه
حالا امروز دارم سعیمو میکنم که عصر برم این باشگاه ببینم شرایط چطوره
صبح یه صحبت فرسایشی با مدیری داشتم که گفتم کارمو باهاشون بیشتر کردم
یعنی دیروز یه صحبت فرسایشی داشتیم امروز زنگ زده عذر خواهی!
میگم شخصی سازیش نکن مهندس دیروز دیروز بود امروز در نظر بگیر اصلامساله دیروز بسپار به همون روز قبل
من اصلا فراموش کردم بیا در موردش حرف نزنیم هی قسم و ایه میخوره و...
برای قرار داد خونه هم تماس گرفتم برم دفتر املاک برادر صاحبخونه گفت چندروزی نیستم
بذار برگردم بعد بیا قرار داد بنویس!
عصر هم لیلا تماس گرفت که میخوایم امشب با نازی بیایم پیشت کادو تولدو بیارم
و گفتم خوش اومدین خونه رو مرتب کردم و دوش گرفتم
تاساعت 12 اینا بودن بعد رفتن
خوب بود حضورشون
فکر میکنم حضورم تو این باشگاهمون خوب باشه با هم باشگاهی های قدیمیم باشم
پیش بریم ببینم چی پیش میاد