زور گیری!

دیشب میم با دوستاش رفته بود دور همی ویلا خارج شهر

موقعی که قصد رفتن کردزنگ زد گفت من با بچها میرم بیرون فلان جا با فلانی میرم!

عین همیشه اینطوری میگه کجا میره کی میره و با کی میره!

منم کاری نداشتم تو خونه

دیروز هرچند هنوز اون اضطراب بود و حمله هاش

ولی سعی میکردم کنترلش کنم 

و شب یکم مدیتیشن کردم گفتم بخوابم

معمولا میم میره بیرون با دوستاش من تماس نمیگیرم نهایتا فقط بخوام بخوابم

بهش میگم من میخوابم که بعدش میاد زنگ نزنه با یه خط خاموش مواجه بشه!

به میم پیام دادم من احتمالا میخوابم!

جوابی نداد

یکم سعی کردم بخوابم خوابم نبرد

بعد یکساعت پیام دادم اومدی؟

بازم جواب نداد

محاله گوشی دستش باشه ولی جواب نده 

یکم نگران شدم 

راستش یکمم بدبین شدم! میم فقط وقتی با منه تماس کسی جز مامانش رو جواب نمیده!

و کلا اصلا گوشی دست نمیگیره 

حس بدی داشتم یکمم دلشوره گرفتم که چی شده؟

نیم ساعت بعدش زنگ زدم

بازم جواب نداد

از لج گوشی رو خاموش کردم خوابیدم تو دلم گفتم اوکی پوستت کنده است اقای میم

صبح ساعت 5 بیدارشدم دیدم ساعت 1ونیم اومده و پیام داده بیداری عزیزم؟

هیچی جواب ندادم نیم ساعت بعدش بیدار شد و سلام صبح بخیر عزیزم فرستاد

من گفتم سلام صبح شما هم بخیر!

گفت اوکی ممنون!

از نوع پیام دادنم معلوم بود سرجنگ دارم 

کلا میم روی اینکه تو پیامها بهش بگم شما! و یا نگم عزیزم اذیت میشه میفهمه من دلخورم 

بعد نیم ساعت که لوود شدم گفتم چرا دارم توی ذهنم بااین بدبخت جنگ میکنم؟

اون چه کرده؟ حتما توضیحی داره برای کار دیشبش

پیام فرستادم دعوا دارم باهات ولی میذارم توضیح بدی

گفت دیشب یه عده حمله کردن ویلا و کلا گوشی و وسیله هامون بردن 

میم گوشی رو گذاشته بود تو شارژ داخل ویلا

خودشون هم با بچها پشت ویلا کنار یه رودخونه نشسته بودن

یه گروه زور گیر بهشون حمله میکنن و گوشی و پول های نقد و زنجیر و ساعت و... حتی خوراکی هاشون برده بودن!

هنوز از صداش معلوم بود نخوابیده و کل شب بیدار بوده

قطعا خیلی تجربه بدی که با چاقو و ... حمله کنن بهت و....

گفت اون تایمی که من اومدم بهت پیام دادم تازه از کلانتری اومده بودم 

هیچ همکاری خاصی هم نکردن با ما! 

گفتن اره از این گزارشها این روز ها زیاده!

داشت تعریف میکرد یکی از بچها گوشیش رو می اندازه تو چمن ها اونطرف وقتی این اتفاق میفته که گوشیش رو نبرن! و نمیتونن ببرن

بعد میگفت جیبهامون کامل گشتن و خالی کردن و ساعت میم هم برده بودن!

چقدر میم این ساعتش رو دوست داشت یادگاری باباش بود

حتی موقع خوابم رو دستش بود که من همیشه بازش میکردم جاش رو دستش قرمز نمونه

میگفت حتی خوراکی هامون هم بردن تا این حد اینا گرسنه ان و یاغی عین فیلم ها میمونه این قصه

بعد میگفت اگر اینا حمله کنن به یه خانم یا چندتا خانم بهشون قطعا تجاوز هم میکنن ماکه چندتا مرد گنده بودیم هیچ کاری نتونستیم بکنیم

تازه هنوز تن وبدنمون می لرزه از بابت اون اتفاق و یاداوریش

خداروشکر خودش سالمه  وبه خیر گذشت

یکی از بچهااومد دنبالم رفتم باشگاه 

دوکیلو نیم این هفته من کم کردم چقذر زجر کشیدم 

یکی از بچها از دوسه هفته پیش منو ندیده بود 

تا منودید امروز گفت ایقدی صورتت و بدنت لاغر شده انگار 5 کیلو وزن از دست دادی

مربیم هم چک کرد دید اره 2کیلو و نیم کم کردم بخشیش قطعا عضله بوده!

چون هیچ غذایی که نخوردم هرچیم بوده کربوهیدارت های 

بی کیفیت بوده

یه سری مشورت کردم با همکار سابقم ویه سری برنامه که از قبل چیده بودیم رو قرار شد زودتر اون اجرایی کنه

با تپل قطعا کار نمیکنم دیگه چون نمیتونم روش حساب کنم 

یه جورایی از یکی از دوستای مشترکمون شنیدم که برنامه مهاجرت به دبی ریخته بود ...

و یه جورایی گفته منم همراش قرار مهاجرت کنم و....

درصورتی که اصلا نه به من چیزی گفته نه من از این ماجرا خبر دارم!

سحر که دیروز اینارو بهم گفت من شوکه بودم تپل براخودش میبره و میدوزه!

تازه به میم هم چقدر حسادت میکرد 

بهش رک پیام دادم نمیتونم روت حساب کنم! و دلایلمم گفتم 

و خداحافظ!

کلی رزومه ام رو مرتب کردم  ورزومه دادم یه مصاحبه داشتم امروز

و با یه شرکتی که نیمه وقت کار میکردم وبراشون کلی ناز میکردم!

از قید افزایش حقوقم گذشتم و گفتم تمام وقت کار میکنم اون مدیر هم اونقدر عوضی و فرصت طلب بود 

تا فهمید حتما مشکلی مالی دارم که میخوام اینکارو کنم 

یکم ناز و ادا اومد اصلا اضافه نمیکنم حقوق رو ها! 

گفتم اوکیه!

یجورایی هم بهش گفتم این شرایط همکاری تمام وقتم موقته!

و روش حساب نکنه و بعدا خودش میمونه و حوضش!

با یکی دوتا جای دیگه هم قرار همکاری بود خودم پیگیری کردم و منتظرجوابم 

مصاحبه امروزمم خوب بود ولی پیشنهادشون چنگی به دلم نزد مدیرش برنامه خاصی نداشت برا کار!

سوالاتی که میپرسیدم رو خیلی خوب جواب نمیداد

با دکتر تراپیستمم صحبت کردم یعنی قرار بود امروز بهش اطلاع بدم

تو واتس اپ بهش پیام دادم تصمیمم رو گرفتم جلساتم رو هفتگی ادامه میدم تا شهریور

بعدش رو نمیدونم!

سریع جواب داد و گفت میگم برات وقت ثابت بذاره منشی

و حواست باشه شش ماه تا یکسال باید هرهفته بیای

گفتم نمیدونم سه ماه دیگه کجا هستم 

پس بذاریم روی همین سه ماهی که خیلیم تحت کنترلم نیست صحبت کنیم تا بعد

فعلا همینا

میخوام تایم باشگاه و باشگاهم رو عوض کنم

یعنی بیام همین باشگاه نزدیک خونه که مربیم تایم بعدارظهرش هست

هرچند شلوغه و.... 

ولی من صبحها با کمبود خواب بیدارمیشم

اینطوری من تایم دارم بخوابم به اندازه کافی و عصرها وقت مرده ام برم باشگاه 

تنشهای روز رو تخلیه کنم

میخوام دوسه روز برم خونه پیش مامان و اجیم ریلکس کنم

دور از تنشها باشم

امروزم میرم برای قرار داد خونه ساقی همرام میاد 

دعا کنید بازی درنیاره!

 

 

 

 

 

موجا ... ۲ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان