از قدیم مامان بزرگامون وقتی میخواستن برن زیارت میگفتن طلبیده شدیم!
اصلا باید فلانی بخواد بطلبه که ما بریم!
از همونجا مجوز آدم خوب بودن و آدم خاص بودن رو به خودشون میدادن
ذاتا ما آدمها دوست داریم دوست داشته شویم خاص باشیم
یکی یک دانه هستی باشیم
خوب هم که نگاه کنیم میبینیم به شدت موجودات خودخواهی هستیم
که در 99 درصد موارد همه چیز را فقط برای خودمان می خواهیم!
اگر هم ادعا میکنیم ادمهای خوبی هستیم با زیردستانمان خوب برخورد میکنیم
برای این است کارتهای صد افرین بیشتری دور خودمان جمع کنیم!
به به و چه چه ادمهای اطرافمان بیشتر جذب کنیم
حتی در همین صفحه مجازی هم ماها ادمهای بسیار خودخواهی هستیم
ادا بازی های مسخره ای داریم
مثلا در اینستاگرام من دوستی داشتم که ساکن اروپای شرقی است
بیش از 10 سال از من مریم را میشناسم
و از ایران رفته
یکسالی هست که باهاش قطع رابطه کردم چون نمیشناسم دیگه!
یک ادم مسخره ای شده که هرکاری و چیزی که میخوادانجام بده رو میگه باید طلبیده شوی!
مثلا یوگا مثلا باشگاه مثلا فلان
مثلا خوردن نمک اورگانیک حتی!
که تویی که یوگا نمیکنی باشگاه نمیروی نمک اورگانیک نمیخوری طلبیده نشده ای!
اون تورا نخواست!
به همین راحتی
چقدر ادمهای عصر حاضر ادمهای مسخره ای شده ان
به چیزای مسخره ای وصل میشن
به چیزای مسخره ای افتخار میکنن
به چیزهای مسخره ای ایمان میارن!
جدیدا هم که به اسم اگاهی و... یه سری ادا اطفارها و گروه های عرفانی راه افتاده
راستش فکر میکنم هرچیزی که ادمی رو از واقعیت دور کنه وبه خیال و احساس پناه ببره
چیز سمیه هرچیزی میخواد باشه
برای انجام هر کاری هم فقط هدف وبرنامه و کمی پول و در ابتدای کار کمی انگیزه لازمه
بعدش تعهد همین.
گاهی که نمیشه که بشه! یکی از این شرایط یا چندتاش فراهم نیست!
گاهی وقتها از دست بعضی دوستام حرص میخورم بابت مریضی خودشیفتگی
و آگاهی نمایی.
خوب بریم سراغ زندگی
دیروز روز لایت تری بود نسبت به روزهای قبل که تا نصف شب کار وکار بود پشت هم
جلساتم با تپل کمتر بود و فقط نیم ساعت عصر جلسه گذاشتیم
منم مشغول کارم بودم تا عصرظهر هم تونستم یک ساعت و اندی بخوابم
و ناهار درست کنم
ساقی زنگ زده بود که نیم ساعتی بهش وقت بدم بریم بیرون
گفتم عصر بعد کارم خرید دارم منو ببر تو راه حرف میزنیم
دیگه ساعت 7ونیم ساقی اومد دنبالم رفتیم میدون ورودی شهر حرف زدیم
و یکم قدم زدیم
هدف گذاشتن مهاجرت کنن به المان
و نیاز به یکم راهنمایی و انگیزه داشت
یکم حرف زدیم یکمم مسخره اش کردم سراین هرروز یه تصمیمی میگیره
هروقتیم تصمیم میگیره اینطوری شروع میکنه به صحبت
موجاجانم من یه تصمیمی خیلی خیلی جدی گرفتم و شروع میکنه به نطق کردن
بعد هفته بعد ولش میکنه
دیروز تااینو گفت من دیگه زدم زیر خنده وقتی براش تعریف کردم همیشه اینطوری هستی
خودشم دیگه روده برشد
والا
توله اخه این چه کاریه یه کاری عین ادم انجام بده برو تا تهش
وقت مارو هم نگیر
گفتم نه انگیزه ای در کار هست نه حمایتی خودت و خودتی برو یه غلطی بکن
همین واست کافیه
دیگه منو رسوند میدون نزدیک خونه رفتم شرکت
میم تنها بود نیم ساعتی هم اونجا نشستم و حرف زدیم مثل همیشه مسخره بازی درآوردیم
لباسهام تو تم یخی و فیروزه ای بود
میم هم که کلا الرامش به رنگها حساسه
قشنگ توجه میکنه به رنگ ببینه بهم میاد یا نه
یهو گفت گل اندام چه خوب این رنگ
بعد یاد اون یارو پارسالی افتادم که تو خیابون مزاحمم شده بود هی داد میزد گل اندام گل اندام
گفتم عزیزم مشخص شد مزاحم پارسالی که با ذوق بود خودت بودی
من و نازی و لیلا تا یکسال سوژه داشتیم سراین قضیه
اون بیچاره قسم و آیه که من و این کارا؟
مزاحم نوامیس شدن؟
گفتم اتفاقا من گفتم اگر میخواین مزاحم نوامیس بشین هم مثل این اقا خوش ذوق باشین:))))
راضیم از اون مزاحم:)
رفتم تره باری نزدیک شرکت خرید کنم میم هم اومد
بعد آقاهه منو میشناسه ازش خرید میکنم هراز گاهی
موزهاش دسته های بزرگ بود میخواستم اندازه مصرفم موز جدا کنم از دسته
گفتم چاقو رو لطف میکنید؟ همیشه همینه ازش چاقو میگیرم 7 تا موز جدا میکنم
بعد برگشته میگه وای توروخدا مراقب دستتون باشید خانم فلانی احتیاط کنیدا تو روخدا دستتون نبرید
میم مرده بود از خنده من بدتر
هیچی خرید کردم میم زنگ میزنه خانم فلاااااااانی مراقب باشید
چه همه میخوان مراقب خانم فلانی باشن:)))))))))
حسودددد
برگشتم خونه دیگه نزدیک ده بود
نشستم پای کاری شرکت دوم خیلی وقت تنگ بود شامم دیرخوردم
ولی تمومش کردم مربیم هم زنگ زد ساعت یه ربع به 12 ، نزدیک 40 مین حرف زد
امروزم امتحان داشت اول صبح
یه شاگرد جدید داشت
و گفت این کمرش اسیب دیده برنامه تمرینی رو بهش بده و حواست بهش باشه
دیگه هیچی امروز هم خودم تمرین داشتم سنگین هم بچها رو باید گرم میکردم
هم اینکه بالا سر این خانم میبودم جالبه فامیلیش عین فامیلی من بود:)))))
روز سختی بود
بعضی وقتها از فشار تمرین حالت تهوع میگرفتم
از ضعف عضلات جدیدی هست که دارن درگیر میشن و این طبیعی
از کمبود انرژی نیست.
گوشی که خریده بودم برای شرکت هم رسید بهم جالبه مال تپل نرسیده که تهران
برای من رسیده:))))))
خوب من دیگه یکم ریکاوری کردم برم ببینم پشتیبان جدیده داره چیکار میکنه و
کارهای خودمو انجام بدم.