دنیای عجیب آدمها....

من برای آدمها احترام زیادی قائلم 

بخصوص برای آدمهایی که درس نخوانده اند و اصلا کاره ای نشده اند!

برای سبزی فروش ها

راننده ها 

بقال ها

چقال ها ...

نانواها

همانهایی که اگر نبودند زندگی روزمره ای وجود نداشت

از اینکه پای حرفهایشان بشینم گاهی

باهاشان خوش و بشی کنم 

هم لذت میبرم 

من هیچ وقت فکر نکرده ام از یک کره دیگر آماده ام!

از آدمهای دماغ سربالای فیسو که گاهی فکر میکنند که دنیا در دستانشان است و به هرچه رسیده اند حقشان بوده بدم می آید

از همانهایی که فکر میکنن این آدمهای زندگی روزمره ادمهای مهمی نیستند و اگر کاره ای نشده اند و دکتری مهندسی چیزی نیستند

لابد خودشان نخواسته اند لابد ادمهای تنبلی بوده اند و خواستن توانستن است!

ما دکترهایی هستیم که می توانیم بیماری دیگران و نقصهاشان رو خوب تشخیص دهیم ولی عاجزیم از تشخیص بیماری های روانی خودمان!

ما آدمهایی هستیم که فکر میکنیم زیادی آگاهیم خوبیم به خودمان به زندگیمان به اهدافمان وافقفیم ولی در واقع عنی بیش نیستیم!

دیروز عصر قصه یکی از بقال های محل رو شنیدم و ناراحت شده ام 

اینکه یه فوتبالیست در یک کشور دیگر در موقعیت خوب 

دارد یک زندگی آرمانی برای خودش و خانواده اش می سازد

و یکهو بهش زنگ میزنند بیا که برادرت در زندان است و پای چوب دار!

قتل کرده انهم از نوع ناموسی اش!

و زندگی این جوان توی این دوسال تغییر میکند!

از گوش هایش از بدن ورزیده اش می شود راحت فهمید ورزشکار است

از اینکه هر بار می روم ازش خرید کنم 

احترام ویژه ای برایم قائل است و آن روز با خجالت پرسید شما ورزش می کنید؟

باشگاه هم می روید درست است؟

می شود بپرسم رشته ورزشیتان چیست؟

و من ساده از کنارش گذشته بودم! 

گاهی حالم از خودمان و ذره بین هایی که در دست داریم بهم میخورد

که چون سوارشاسی هستیم دنیا را از همان یک متر فاصله که نه به اندازه کیلومتر ها فاصله از آدمها میبینیم 

گاهی حالم ازخودمان سخت بهم می خورد

----------------

روزهای خسته کننده ای رو میگذرونم جوری که سرم به بالشت نرسیده خوابم میبره

دیشب تا ساعت 11ونیم کارای اون یکی شرکت رو هم تموم کردم

ولی ایقدی سگهای همسایه پارس کردن من نتونستم بخوابم تا 1ونیم 

صبح هم ساعت 5 سگهای محترم بیدارم کردن

میم میگه میخوام برم بهشون سم بدم که نمیذارن بخوابی 

میگم باید به صاحب نادونشون سم بدیم که دوتا سگ بسته وسط حیاط 

انگار بیابونه!

امروز آخرین صبحی بود که میشد من و میم همدیگه رو قبل رفتن به باشگاه و سرکار ببنیم 

دیگه ساعت کاری میم از فردا میشه شش

و من همچنان همون 7ونیم

عزا گرفته که همدیگه رو صبحها نمیبینم 

براش با نون تست و موز و نوتلای خونگی لقمه صبحانه گرفتم عین خودم

و براش گذاشتم تو باغچه بالایی کنار کاکتوس ها اومد سلام و صبح بخیر گفت گفتم کاکتوستون نون تست داده:))

تا رفت لباس بپوشه وبیاد مربیم رسیده بود و بدون خداحافظی رفتم 

این سه ماه هم میگذره دیگه 

دلم برای کارمند های دولت میسوزه که قرار این ساعت برن سرکار:))

خداروشکر هرگز استخدامی ندادم و علاقه ای به بودن در این سیستم نداشتم نه برای ساعت کاری

بلکه بخاطر دورو بودن و زیست در قالبی که در ظرفیت روحی من نیست

آزاد بودن علاقه ای همیشگی من بوده چه در رابطه چه در کار چه در هر مساله ای در زندگی

امروز دکتر دوست میم زنگ زد جوابش رو ندادم!

میم تماس گرفت دکتر باهات کار داشته و ازت سوال اینا داشته گفتم سرم شلوغ بوده!

که دروغ هم نگفتم تو جلسه بودم با تپل

صبح بارون اومد تا ظهر

عجب بارونی بود

بعدش نت داغون شد و کلا همه چی قاطی شد

و تا ساعت 4 ونیم نشد حتی ناهار بخورم

در نهایت در حالی که جلسه بودیم من غذام رو گرم کردم میکروفنم هم روشن بود

گفتم اقا من باید ناهارم رو بخورم سیستمم بهم می ریزه

ساعت 5 خوردی هم بیهوش شدم از خستگی تا 6ونیم

که میم تماس گرفت میخواست بره شرکت بیدارشدم

ادامه و کارها و جلسه تا 8

بعدش رفتم سوپری خرید کردم و برگشتم  و دوش گرفتم

خداروشکر خونریزیم هم قطع شد 

چقدر استرس داشتم 

من برم کارای اون یکی شرکت رو انجام بدم که خیلی خستم و زود بخوابم 

موجا ... ۲ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان