من عاشق ژله پاسیل هستم
اونم با طعم توت فرنگی و شاهتوت
چون نزدیک پریودی هستم وکلا خیلی هم خوب کار کردم این دوسه هفته باید جایزه می خریدم برای خودم
که رفتم ژله پاستیل و کلی خوراکی که دوست دارم خرید کردم
البته دیروز من تا میم اومد و حرف زدیم و خوابیدم شد ساعت 4
4 خوابیدم تا 5 وخوردی
بعدش اجی تماس گرفت بیدار شدم
و رفتم توکوچه خرید داشتم
مرغ اینا می خواستم سوسیس و کالباس تماس کردم باید درست میکردم
مرغ سفارش دادم ورفتم لبنیاتی روبه رویی
ماست محلی هم خریدم و کشک برگشتم مرغها اماده بود حساب کردم که میم زنگ زد گفت
دارم میرم خونه که دوش بگیرم و برم دیگه
گفتم مغازه فلانیم دیدم اومده اونجا ایستاده:)
خریدها رو برداشتم دیگه سلام وعلیک کردیم وگفتم من هنوز خرید دارم شما برو زود حاضر شو
من برم خریدام رو تموم کنم گفت پس رسیدی خونه بهم اطلاع بده
دیگه رفتم فروشگاه نزدیک خونه پاستیل اینا خریدم برای تو راه میم هم خرید کردم یه چیزایی که میدونم دوست داره
مثل کیک شکلاتی هارت که هردو دوست داریم
و بادام زمینی پنیری و آجیل و تافی های میوه ای و شکلات تلخ
رسیدم خونه پیام دادم که من خونه ام
قرار بود دکتر و امیر بیان دنبالش ببرنش فرودگاه
گفت خوب بیا خداحافظی کنیم
قرار بود بچه ها رسیدن به من اطلاع بده که تابلو نشه داریم حرف میزنیم یا خداحافظی میکنیم
من خوراکی هایی که براش گذاشته بودم رو اماده کردم
و شومیز ابی رو پوشیده بودم میم تماس گرفت که منتظرتم
دیگه من رفتم پایین از همونجا که از در خارج شدم دکتر و امیر زوم بودن رو من:)))))))
سلام دادم بهشون
و رفتم پیش میم که پشت درخت ایستاده بود که امیر و دکی بهش دید نداشته باشن
دیگه خوراکی هارو بهش دادم و براش ارزوی سفر خوبی کردم و
دیگه از دکتر اینا خداحافظی نکردم البته برای اوناهم خوراکی گذاشته بودم توراه میل کنن:))) براشون کلوچه هم گذاشته بودم
دیگه من اومدم خونه میم اینا هم رفتن
و...
پیام داد که شومیزت خیلی خوشگله خیلی بهت میاد
البته خودم حس میکنم کوتاهه جلوش ولی دوسش دارم حسش خوبی دارم از بابت اینکه چقدر این مدت من رنگی میپوشم
عین مداد رنگی لباس میپوشم هرروز یه رنگ و حس خوبی دارم به رنگی پوشیدن فکر میکنم بخاطر روحیه ام هست که خوبه
میم هم خیلی دوست داره که من لباسهای رنگی میپوشم وخوب ست میکنم رنگها رو باهم
مثلا پریشب کت آور نارنجی پوشیده بودم با شلوار بگ ابی و شال پلیسه فیروزه ای و کتونی مشکی نارنجی
میم میگه عروسک :)) کلا چقدر نارنجی بهت میاد کلا خوبه که تو هرروزیه لباس میپوشی اونم رنگهای مختلف
حالا منتظرم باقی خریدهام برسه خریدهای این چندماهم تموم بشه فقط میمونه خرید دوتا شلوار و یه کت دیگه که اونام انجام بدم لباس نیاز ندارم برا تابستون
میم که رسید فرودگاه زنگ زد دوباره و صحبت کردیم
و دیگه من درگیر کارای خونه شدم مواد سوسیس رو اماده کردم
و استیک مرغ هم درست کردم موادش رو
که همکلاسی زبانم تماس گرفت همون خانم دکترکه این ترم اشنا شدیم دیگه گفت میخواد صحبت کنه وقت دارم؟
گفتم اره همین اوکی دادن همان و صحبت هامون دقیقا 3 ساعت 16 دقیقه طول کشید
گفته بودم مریم دوست داره مدام منو ببره تو خانوادش و مامان چندین بار دعوت کرده
ولی من نپذیرفتم
گفتم حالا یه روز بیرون صحبت میکنیم
دیشب کلا درمورد خانوادش ورسم ورسوم و اینکه چی واسشون مهمه
و فرهنگ عمومی وغالب خانوادگیشون صحبت کردن و...
درباره خودمون حرف زدیم عمده بحثمون درمورد ازدواج و معیارهاش بود
دیگه من واقعااخراش سردرد شدم و مکالمه رو تموم کردم دقیقا ساعت 1 بود
میم هم بنده خدا چقدر تماس و اینا داشت
پیام دادم بهش فکر کردم ممکنه خواب باشه
دیگه خودش تماس گرفت میگه واقعا 3ساعت خوردی حرف زدین:))))))
میگه من مطمئنم میخواد تورو به داداشش معرفی کنه
میگم اره به طعنه میگه مبارکه
میگم روی خودت میزنه زیر خنده میگه خوب زبون درازی میکنی
گفتم اره تا بیایی من عروس شدم دیگه بجا سوغاتی واسم کادو عروسی بیار
اصلا تا بیایی من بچه هم دارم:))))) دیگه یکم مسخره بازی کردیم خسته بودم گفتم من برم بخوابم
بلیطشون برای امروز عصر هست
از صبح هم چندباری تماس گرفته حرف زدیم
یکمم من مسخره بازی درآوردم که فلان چیز بردی بهمان چیز رو بردی مریض نشی با دخترها اونوری میخوای بخوابی مریض برنگردی
میگه ایقدی اوپن مایند نباش عزیزم :) منم هول نده سمت این چیزا سفر من کاری:)
ان شالله سفرشون بی خطر باشه