امروز هنوز کارو شروع نکردم
چون تمرکزم پایین و طبیعی بخاطر نزدیکی پریودی هست
من یکم بی انرژی میشم و بد خواب
بعد درست میشم
میم قرار بره یه سفر کاری برای شرکت خرید دارن
و چندتا سفر اونور آبی هست
که با شعبه تهرانشون قرار برن با چندتا از همکارا
از اداره هم مرخصی گرفته هفته آینده رو
بخاطر بلیطهاشون هنوز مشخص نبود رفتنش کی هست
و دیگه دیروز مشخص شد و بلیطهاشون برای فردا اوکی شد
مانتوهام دوتاش رسیدن و بسی دوسشون دارم و دوخت و جنس و طرحشون عالی
به نظرم اولین بار که 100 درصد رضایت دارم از خرید انلاینم
ولی یکم برای من کوتاهه اما دوسشون دارم
و امروز یکیشون باشگاه پوشیدم همه ازم میپرسیدن کجا خریدم و چقدر بهم میاد
دیروز ولی هرکاری کردم معذب بودم یکیشون بپوشم برم کلاس زبان
چون این مسیر رو پیاده میرم آدم مریض زیاد هست
که هی تیکه بپرونن و مزاحمت ایجاد کنن
خودم هی معذب و آزرده خاطرمیشم
براهمین همیشه توی پوششم نهایت رعایت رو میکنم
خلاصه پشیمون شدم هردو رو چندبار پوشیدم ولی دلم رضایت نداد
و در نهایت کت نارنجی و شلوار بگ پوشیدم با شال فیروزه ای
دیر رسیدم کلاس شروع شده بود
5 مین فکر کنم دیر رسیدم
تا نفسم جا بیاد و تو جو کلاس قرار بگیرم یکم طول کشید
قبلشم میم زنگ زده بود ببینه کلاس رسیدم یا نه و....
گفت برگشتنی بیا ببینمت
دیگه برگشتنی رفتم پیشش گفت که بلیط اوکی شده و امروز میره تهران که از اونجا هم سفرهاش شروع بشه
چندتا مقصد هست ولی دور نیستن از هم مقصدهاش و امیدوارم سفرش بی خطر باشه
به مامانش نگفته ولی که نگران نشه
و فقط گفته میرم ماموریت
من یکم دور از انتظار بود واسم که ایقدی زود بلیط هاشون اوکی شد
یکمم غمگین شدم دروغ چرا:(
دیگه یکم حرف زدیم و من خسته و گشنه بودم کلوچه باخودم برده بودم کلوچه خوردیم
و من دیگه پاشدم اومدم خونه
و شام درست کردم با مامان اینا صحبت کردم
و دوش گرفتم
و چندباری میم زنگ زد تاموقع خوابم
هنوز شرکت بودن و جلسه داشتن و داشتن کارای نهایی شرکت وحساب کتابها رو انجام میدادن برای سفر
امروزم نازی حالش بد شدویارش باز شروع شده
دیگه گفتم نمیام بذار حالت بهتر شه بعد میام
کلوچه هارو میدم میم ببره برای تو راهش
رییس زنگ زد کلی تعریف وتمجید کرد و...
که شخصیتت فلان و نوع کارت فلان و...
حس ششمم چیز خوبی برداشت نمیکنه یعنی حوصله حاشیه ندارم
شایدم به قول نازی من در پذیرفتن تعریف آدمها مشکل دارم
یعنی نمیتونم نوازششون رو بپذیرم
هروقتی میرم دیدن نازی به نوع لباس پوشیدنم و ارایش ریکشن نشون میده همیشه چیزای خوبی میگه
و من میگم لطف داری لجش میگیره
میگه چرا نمی پذیری سلیقه لباس پوشیدنت عالی
آرایش هات خیلی خوبن
کلا همیشه شیک و مرتبی و چشم نوازی
خوب بپذیر اینارو نگو لطف دارین نگو چشات قشنگ میبینه:(
در موردنحوه کارکردم واقعا میدونم این مدت چقدر خوب و با تمرکز و با کیفیت کار کردم
مدیرم امروزمیگفت متن ایمیلهات و اتوماسیونت بهتر از همه ی همکاراست ادبیات گفتاریت و قلمت خیلی خوبه
گزارشها رو خوب می نویسی ادم گیج نمیشه و...
دیگه نمیدونه من اینجا چقدر عامیانه حرف میزنم و چقدر غلط غلوط تایپ میکنم و حتی برنمیگردم بخونم چی نوشتم:))
استادجان هم شوکه بود چقدر زود کارها رو تموم کردم فرستادم یه عالمه ایمیل و کار فرستاده
باشگاهم امروزهم لگ دی بود از بدنم امروز خیلی خوشم میومد برعکس روزهای قبل که حس نارضایتی داشتم
بدنم خوب و حرفه ای بود و از تماشاش لذت میبردم
ولی سنگین کار نکردم بخاطر پی ام اس که بهم فشار نیاد
وقتی رفتن به خونه نازی رو کنسل کردم
برای ناهار نمیدونستم چی درست کنم
و در نهایت استامبولی با مرغ درست کردم با بادمجون سرخ کرده
صبحم زنگ زدم داداشی روزشو تبریک گفتم و فقط باید شب با مامی حرف بزنم
امروز داداش میاد بچها رو میبره بندر پیش مامان اینا
خیلی کمبود خواب دارم فکر کنم دیشب ساعت 3 خوابم برد
هرچندمیم دلش میخواست من برم خونه اش
ولی حسش نبود
برم من که امروز هنوز برای من شروع نشده