امروز هم مثل روزهای قبل روز شلوغی بود
دیشب که من تا نزدیکهای 11ونیم نشستم و کارام رو تموم کردم
یعنی در حالتی بین خواب و بیداری کلمات پایانی رو تایپ کردم توی ایمیل
و ارسال کردم برای رییس
دقیقا انگار مست بودم
میم میگفت اصلا هزیون میگی از خستگی:)) هی سربه سرم میذاشت
تا نیم ساعتی همینطوری بود مغزم و حس میکردم خواب نیستم بااینکه تو رختخواب بودم
ساعت 5ونیم با صدای گنجشکها وروشنی هوا بیدارشدم
و روز رو شروع کردم
صبحانه اماده کردم و به خودم رسیدم و لباس باشگاهمو انتخاب کردم
و زودتر از هرروز رفتم سرکوچه یعنی دم در خونه میم اینا ایستادم تا مربیم بیاد
جنب وجوش اون تایم کوچه رو دوست دارم
همه دارن میرن مدرسه همه سرویسها پر بچه های کوچیک دبستانی
میخواستم اف اف میم اینا رو بزنم و فرار کنم:) بهش پیام میدم میخواستم اینکارو کنم ولی از اونجایی که دختر خوبیم
اینکارو نمیکنم :))))
میگه در خوبی تو شکی ندارم اینکارم بکنی از خوبیهات کم نمیشه :)))) دوست داری اف اف رو بزن فرار کن:))
ولی جدا من خیلی شیطونم از اینکارا سرمیم زیاد میارم
امروز هم لگ دی بود و هلاک کردم خودمو در لحظه پایانی اصلا نمیتونستم از پله ها برم بالا
تا رسیدم خونه رییس زنگ زد بعد میگه ببخشید از خواب بیدارت کردم:(
بعد من میخندم میگه یادم نبود که شماهمیشه صبح زود بیداری میری باشگاه اه
گفت میخوای حقوق رو زودتر بزنم؟ چون چهارشنبه میرم یه کار بیمارستانی دارم باید برم برای درمان
تا هفته دیگه نیستم
گفتم نه مشکلی نیست برید وبرگردید بسلامت بعد
استادجان هم پیام داده بود اول صبحی کلی کار فرستاده بود
وددلاین همشون هم برای فرداشب هست
منم بعد اتمام کارای امروز شرکت
نشستم پای کارای استاد
که تا الان 70 درصدشون رو انجام دادم باقیش رو میذارم برای فردا
نازی دیروز زنگ زد و قرار شد 4شنبه من ناهار برم خونشون
وقتی ازسرکار میاد من برم اونجا
همسرش هم تا ساعت 7 سرکاره
به لیلا زنگ زدم پسرعمه شوهرش فوت شده بود و بنده خدا یکماهی بود درگیرش بودن درنهایت فوت شد
دیگه زنگ زدم تسلیت گفتم و گفتم بیا اونجا دورهم باشیم
دوست ندارم برای عرض تسلیت بیام پیشت
اصلا فراریم از مجلس ختم و اسم مرگ
گفت تو که خودت عزاداری و ازت انتظاری نداریم و... اگه بشه منم میام اونجا که باهم باشیم
دیگه فیکس شد قرار روز 4شنبه امون
منم که کلی کار دارم این روزها ولی به این تفریح و دور همی نیاز دارم
برای ناهار هم قلیه میگو درست کردم وسط کارام و دیگه ساعت 1ونیم من رسما بی هوش شدم از خستگی
ساعت 2ونیم که میم زنگ زد بیدارشدم
ایقدی هم حسود زورش میاد من زودتر بخوابم
دیگه من پاشدم یه قهوه خوردم و ظرفها روشستم
یه جورایی حالم خونه بهم میخورد بسکه شلخته و کثیف بود از نظر من
تا ساعت 8 کارای شرکت و استاد رو انجام دادم بخشیش رو بعد پاشدم افتادم به جون خونه
و حسابی تمیز کردم و جارو کشیدم
و خمیر کلوچه درست کردم
و رفتم دوش گرفتم و گشنم بود
برای شام فلافل داشتم تو یخچال گرم کردم و خوردم و تخم مرغ نداشتم
یه شومیز شلوار مشکی راحت دارم کرسپو هست معمولا تابستونها اینو میذارم برای خریدتو کوچه
چون شومیزش کوتاهه نمیشه باهاش رفت جاهای دورتر
موهام خیس بود سریع موهام رو جمع کردم و پوشیدم رفتم تخم مرغ بخرم
دیدم ماشین میم دم دره
رفتم از کوچه روبه رویی تخم مرغ خریدم و برگشتم میم رفته بود
بعد یکساعت زنگ زده میگه میری خرید خوب به من بگو
من فکرکردم منو ندیده
میگه نه من گوشهام به صدای در خونه ات حساس
تا صدا در اومد دیدمت:)))) ایقدی بهش خندیدم میگم چرا عین تینج ها ادا درمیاری
اینا مال دوران قبل رل زدن بود الان دیگه رلتم:)))
خمیر کلوچه اماده شده بود ولی نشستم تا ده وربع کارا رو پیش بردم
بعد دوسری از کلوجه ها رو درست کردم بقیه رو گذاشتم برای فردا وپس فردا که درست کنم که خسته نشم
اینارو هم با حوصله و ارامش درست کردم چون نیاز به کلوچه تراپی داشتم:)))))
یه دونه هم داغ داغ میل کردم
و بی خیال رژیم شدم امشب:))
برای میم 6 دونه بزرگ گذاشتم واسه خودت و همکارش
هرسری همکارش میگه توروخدا دستورشو ازش بگیر
اونم معتاد شده به کلوچه های من
البته خیلی وقته درست نکرده بودم
به نظرم اخرین سری که درست کردم بهمن بود که داداش اومده بود
دیگه بعد اون درست نکردم
خداروشکر این سری هم طعم ومزه اش عالی بود هم اینکه خوب پفکی ونرم شده بود.
به میم میگم فردا واقعااف اف رو میزنم فرار میکنم
کلوچه ها رو میذارم لای کاکتوس های دم درتون بردار:)) میگه جز این ازت انتظاری ندارم والا که دستای منو زخم وزیلی کنی
و هر محبتیت یه جورایی یه آزار هم همراشه که مهر وموم تو باید پاش باشه:)
میم رفته بود ماساژ خیلی گرفتگی گردنش بهتر شده بود گفت برات نوبت بگیرم
گفتم نه من هنوز باگ ذهنی دارم سر اینکه یه مرد ماساژم بده:(
واقعا هرکاری میکنم نمیتونم برم هرچند میم هم همرام باشه
گفت پس میگردم یه خانم پیدا میکنم که کارش خوب باشه اینجا
همکارم گفته خانمش میره یه سالن ماساژ که خانم هستن و کارشون خوبه
ببینم چه شود
من گرفتگی دستم یکم بهتر شده ولی انگشتام همچنان دردناکه
مربیم میگه احتمالا عضله ات درگیر اسپاسم هست و رباطش ضعیف شده
یا اینکه آسیب دیده که این اسیب دیدگی به نظر من بعید!
چون این درد دوسه ساله با منه فقطم وقتی ورزش نمیکنم برمیگرده
خوب من دیگه پاشم برم لالا کنم که خسته ام واقعا.