امروز میرویم که عمو را در خاک بکاریم...

اونقدر از یکسال اندی پیش مرگ سایه به سایه ام اومده 

که دیگه میدونم نفسی که میکشم ممکنه بعدیش نسیب مرگ بشه!

امروز قرار بریم عموجان رو در خاک بکاریم به امید سبز شدن دوباره اش

داستان زندگی عمو شبیه یک خط صاف است

یک انسانی که توی زندگیش همیشه سرش به کارخودش بوده 

که شریف باشد انسان باشد حلال و حرام سرش می شود مثل همه ی خاندان خانواده پدری

اما یه جوری متفاوت بدون هیچ کینه و خشمی از کسی زندگی کردو رفت.

عمو همیشه آدم منطقی و آرامی بود

حتی با زن و بچه اش هم دعوایی نداشت 

کسب و کار خودش را داشت از کاسبهای قدیمی و معتبر بازار بود و ماند و مرد

یجورایی نه اینکه یه ادمی مرده باشد که بخواهیم بگوییم ادم خوبیست

عمو واقعا ادم خوب و شریفی بود 

این رو دیروز با داداشی تکرار میکردیم 

برای زن داداش از قصه ها و نگفته ها میگفتیم

اما من صدای عمو در گوشم میپیچید

یه صدایی شبیه زوزه باد که درد اور است

روزی که میخواست برود مکه زنگ زد از من حلالیت طلبید 

از همه حلالیت طلبیده بودتک به تک 

برای هیچ کس گریه نکرد

ولی میدانست در حق من بد کرده اند

خودش که شاید نه 

ولی زن و پسرش  و دخترش دوسه سالی از زندگی من را تباه کردند

زندگی کردن درجمع خانواده را برایم سخت کردند

حمایت خان داداشم و اعتبارم جلو خان داداش شاید برای همیشه از دست دادم

عمو وقتی تلفن را دست گرفت زد زیر گریه که حلالم کن

و من سکوت کردم 

نگفتم حلال زندگی

حتی نگفتم چی رو حلال کنم؟

ایرادی ندارد حلالتان باشد

سکوت کردم گفتم سفرت بی خطر خان عمو

برایمان دعا کن.

حالا چندروز پیش که دیدمش میدانستم گرده مرده نشسته بر سررویش

میدانستم چندروز دیگربیشتر زنده نیست

مرا میشناخت و صدایم کرد

بوسیدمش چندبار

دستای بی جانش را محکم گرفتم

و در دلم برای این انسان شریف غصه خوردم که ادمهای شریف نباید بمیرند یا حداقل نبایددر بستر بیماری و در حال ناتوانی بمیرند

صبح دیروز داداشی گفت برویم بندر عمو را ببنیم که ندیده نرفته باشم 

میدانم عمو رفتنی

گفتم نرو و نذاشتم جاده شلوغه من تحمل استرس رفت وامدت رو ندارم 

نرفت ماند

و عمو رو ندید

عصر 13بدر عمو برای همیشه پر کشید

من گیج و منگم از این همه سوگ درهم وبرهم

این همه سوگ ناتمام در شب تولدم 

دخترعمورو میبینم داغم تازه شده 

سروکله ام ورم کرده 

از گریه به سختی نفس میکشم 

وخسته ام خسته دلم فرار میخواد که بلکه قرار بگیره

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
مینا شین

:( 

:(

//][//-/ ..

تسلیت باشه. جنت‌ها جایشان باشه. 

ممنونم عزیزم

بهی ستوده

من بعد مدت ها اومدم اینجا حالت را بپرسم

چقدر ناراحت شدم

واقعا خیلی درگیر فوت شدی

اما حتما خیری توش هست

سلامت باشید و خدا صبرتان بده

ممنونم بهی جان 

واقعا این بخش از دنیا دیگه دست من وما نیست
یکی یکی دارم عزیزانم رو بدرقه میکنم و سخته 
ان شالله شماهم همیشه سالم باشید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان