حساسیت خراست 2:)

بهتر بودم تااینکه دیروز غروب رفتم کلاس

دوباره گرد و خاک ها باعث شد بدتر بشم

هنوزهم خیابون بسته است و دارن حفر میکنن دیگه کلا نباید انتظار داشته باشم تامیرم

کلاس زبان خوب بشم

دیروز اونقدری کارا شرکت رو سرم اوار شد و همکارم زنگ و تماس و جلسه

که کلا هم وقتم گرفته شد هم کلی کارای بی خود و وقت گیر ریخت سرم

از کار اصلی مهمها باز موندم

میم هم خوب بود مثل همیشه چندباری توی طول ساعت کاریش تو اداره صحبت کردیم

و موقع اومدن به خونه هم مثل همیشه حرف زدیم ایقدی اصرار میکنه من برم دکتر متخصص ریه

که خودمم نگران کرد:(

داداشی زنگ زد حرف زدیم گفت من خواستم بعد تعطیلات عید برگردم باهام بیا

که اصفهان توبیمارستان خودمون تست بدی 

هم برای ریه هات هم بیای دوباره نمونه برداری از تیروییدت

اون همسایه روبه روی بود که اذیت میکرد؟

بنده خدا براثر سرطان فوت شد 

خدارحمتش کنه منکه بخشیدمش

ان شالله اونم مارو ببخشه

دونفر تو این محله فوت شدن توی این هفته 

یکیشون هم یه پیرمرد مهربون بود که تعمیرکار وسایل خونه بود 

یه بار صاحبخونه ام بهش گفته بود اومد اب گرم کن رو سرویس کرد

خیلی ادم درستی بود 

خدارحمتشون کنه 

واقعا اگر هممون به مرگ فکر کنیم چقدر کیفیت زندگیمون متفاوت میشه

دایی دیروز کلی فیلم و عکس از داداش گذاشته بود اخرین سفرشون بود 

من همینطوری به عکسا خیره شده بودم

 به لبخندهای همیشگیش توی فیلم 

به جزییات صورتش اونقدر برام شفافه صداش تو گوشمه

تصویرش جلوی چشام که بعید میدونم نباشه دیگه 

شاید باید با همین باور که هست و من داشتمش یه روزی زندگی کنم 

عید که داره میاد من دلم میخواد خلوت کنم اصلا خونه نرم تو هیچ جمعی نباشم

که داداش نیست که کی همه رو دور هم جمع میکرد؟

13 بدر میبرد بیرون 

کی مسخره بازی میکرد؟بچها دور کی جمع بشن؟

دلم نمیخواد واقعا جای خالیش رو ببینم 

داداشی روحیه اش خیلی خوب بود خداروشکر

چون خودش وخانم چندروزی خلوت کردن به دور از بچها

گفتم ها دیگه خوب خوش گذروندین باهم بدون بچه 

کیف کردین میخنده

درمورد اینده شغلیش خیلی امیدوار بود و شرایط کاریش بهتر شده 

چون مدرکشم هم همین روزها اعمال میشه و مقاله اشم پذیرش شده بود

احتمالا برگرده همون مرکز تحقیقات قبلی 

کلا ذات داداش پژوهشگری هست

و خیلی دوست داره پژوهش تو حوزه پزشکی که همون رشته خودشه

دیروز تا ناهار درست کردم شد ساعت 3 

میم زنگ زده بود که بگه رسیده خونه گفت سابقه نداشته ناهار دیر بخوری که 

اصلا میلی به غذا ندارم 

الانم صبونه دو لقمه خوردم 

بسکه خجالت میکشیدم که خوش خوراکم جلو میم 

ویبارم به چشمش اومده بود کلا کم غذا شدم:))))))))

واقعا چرا باید من خوش خوراک تر از میم باشم؟ در حد چندبرابرخوش خوراک تر! 

نه که بگم یه کوچولو بیشتر از ایشون من غذا دوست دارم یا غذا میخورم نه 

دقیقا چندین برابر بیشتر از میم!

ناهار درست کردم ولی ایقدی هوا گرم بود من بی اشتها و شلوغ که یه لقمه بیشتر میل نداشتم 

گوشت چرخ شده با قارچ و چیلی درست کرده بودم بادمجون نگینی و سیب زمینی نگینی سرخ شده هم کنارش البته سرخ در ایرفرایر 

حتی سالادمم نخوردم 

اونقدر درگیر بودم که دیر حاضر شدم برم کلاس

میم اصرار داشت نرم و خونه بمونم و استراحت کنم چون هنوز خیابونی که کلاسمون هست

پر از گردوخاکه

ولی دیگه من 20 مین دیرتر از همیشه زدم بیرون 

گفتم یکم راه برم نفسم جا بیاد بدتر شدم

اونقدری هم عجله داشتم یه مانتو سرمه ای بلند پوشیده بودم دوستش نداشتم

اونقدر لاغرشدم که برام گشاد شده بود 

یه جورایی از گشادی حس میکردم تو دست وبالمه:(

خوب شد عجله داشتم و نمیتونستم میم رو ببینم

هرچند بنده خدا منتظر بود در حد یه دقیقه دم در شرکت همدیگه رو ببنیم 

خداروشکر دوسه تااز کارمندها تو اتاقش بودن

من رد شدم تماس گرفت دلخور بود من خیلی منتظرت شدم 

ایقدی نیومدی تااینا اومدن:))))

گفتم که دیرشد کارام مونده بود

دیگه رفتم کلاس

نصف بیشتر بچها نیومده بودن 

فقط 6 نفر بودیم 

اول کلاس مغزم هنگ بود از نبود اکسیژن 

قشنگ گیج بودم 

خیلی اون خیابون الوده بود برا من

تانیم ساعت متوجه عرایض استاد نبودم

دیگه رسیدیم به سوالا

کلاس شلوغ باشه استاد از من انتظار دیگه ای داره

چه برسه خلوت باشه دیگه انتظارات فقط سمت بنده است

اولین درک مطلب رو یه دونه اشتباه داشتم

ولی دومی که سخت تر بود رو الحمدالله من کامل جواب داده بودم

که استاد خیلی کیف کرد 

حالا جالبیش اینه دلایل من برای پاسخ های درست خیلیم موقعها با منطق استاد وبچها نمیخونه

ولی زاویه دیدم فرق داره اما درسته!

جالب برا خودم

برگشتنی هم از اون طرف بزرگراه رد شدم که مخالف شرکت میم هست

خسته بودم 

حس شلختگی هم داشتم 

دیگه رسیدم خونه و همکارم پیام داده بود جوابش دادم و نشستم پای کارای شرکت تا 11

این بین هم میم چندباری تماس گرفت وحرف زدیم تا 12 خودمو به زور بیدار نگه داشتم کارا رو سروسامون بدم

باشگاه هم همچنان نرفتم چون کارا شرکت مهمتر بود از طرفی نفس باشگاه رفتن ندارم

امروزم که ساعت 7ونیم بیدار شدم 

من برم به ادامه کارا برسم. 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان