ظهر که میم زنگ زد ببینه بیدار شدم یانه
گفت بااین حالت که ناهار هم درست نمیکنی میدونم
من به مامان گفتم غذا زیاد درست کنه میخواستم واست ناهار بیارم
دیگه مامانش بنده خدا پاستا درست کرده بود
و برامنم میم غذااورد یه ظرف بزرگ
البته پاستا چرب بود
و من دوسه قاشق بیشتر نخوردم
رفت تو یخچال
ولی مزه خوبی میداد مزه غذای مامانها بوی مهر مادری میداد
بهش پیام دادم ازش تشکر کردم گفتم بوی مادر میداد ممنونم
میگه مامانم گفته گوشت بشه به تنت!
حالا خوبه ننه اش بدونه پسر نازنین و دسته گلش دوست دختر داره!شاید جرش بده!
مامان میم مذهبیه
ولی اجیش و داداشش نه!
دیگه اون رفت سرخاک با عمه و آجیش
منم باز گرفتم خوابیدم تا 3ونیم
کلا فقط دوست دارم بخوابم
دیگه یه قهوه خوردم و یکم رو کارای تپل تایم گذاشتم و
لباس اتوکشیدم رفتم کلاس
خونه خیلی شلخته شده
هرچنداجی دیروز میگفت نه خیلی همه چی مرتبه!
ولی واقعا همه چی از نظر من داغان!
میم زنگ زد گفت از سرخاک برگشته و کی میرم کلاس؟من داشتم از پله ها پایین میرفتم
که برم کلاس
گفت پس شرکت میبینمت
آکواریوم خریده بود برا دفتر میخواست نظر منو بدونه برا تزییناتش
از وقتی بهش گفتم شرکت رو سروسامون بده گل بخر برا شرکت و...
یکم فضا رو از این خفگی و خشکی و رسمی بودن دربیار
بنده خدا داره گوش میکنه
البته بخاطر خودش میگم
صبحها که اداره است
ناهار خورده نخورده یساعت میخوابه وبعد شرکت تا پاسی از شب
اینطوری ادم دل مرده میشه
حداقل یه موجود زنده دور وبرش باشه تو شرکت یکم بهش برسه یادش نره زندگی
امروزم نابود بود
از خستگی تاصبح که بیداربود دیشب امروزم که از صبح شرکت خودش بود ودرگیرکارا
از گرما گردنش عرق سوز شده بود
ازداروخانه واسش پماد خریدم
گفتم اونکه وقت نمیکنه همش داره به این و اون میرسه
منم یکم بهش توجه نشون بدم
دوتا هم کیک مارک هارت خریدم که دوست دارم
گفتم باهم شرکت میل کنیم
دیگه رسیدم شرکت
باهم کیک خوردیم و نسکافه
اکواریوم هم عالی بود و خوش سلیقه البته هنوز ماهی نداشت
تزییناتش رو میخواست نظر بدم
درباره گل هم گفت میریم باهم میخریم یکی از همین روزها
یه 20 مین نشستم و دیگه رفتم کلاس
این سری اولش مغزم هنگ بود بخاطر مریضی
بعدش معزم گرم شد و تونستم جواب بدم خداروشکر امروزم نسبت به بچها من خطایی نداشتم
و سوالات رو بدون اشتباه جواب داده بودم
زودتر کلاسمون تعطیل شد
و من اومدم خونه دیگه نرفتم شرکت پیش میم چون خسته بودم
بایدم شیر و ماست میخریدم توراه و نون رفتم شیرمحلی وماست محلی خریدم
و برگشتم نونوایی تعطیل بود دیدم در پشتی بازه
دیگه ازشون پرسیدم نون دارن یه خانم بدون روسری داشت نونوایی میکرد
گفت بله و عذرخواهی کرد بابت حجاب نداشتنش
گفتم زن زندگی...
نگران نباشید کار درستی می کنید
نون داد بهم و اومدم خونه
الان یکم سرحالترم بشینم پای کارای تپل
برای اخر شبمم یه فرنی خفن درست کنم با ارد برنج و نشاسته ذرت و شیر
که گلوم نرم بشه
میم فرنی هام دوست داره هروقت درست میکنم کم کم میخوره انگار قرار قحطی بیاد تا یه هفته نگهش میداره
تو ظرف غذایی که مامانش داده فرنی میذارم براشون
هرچند خان داداشش گیاه خواره و لبنیات نمیخوره منم واسه میم درست میکنم نه ایشون:)))))
خوب من برم بوس به همتون.مراقبت کنید ویروس جدید اومده