فکر کنم برای هیچ کس این روزها دل و دماغی نمونده!
روزهای خوبی در انتظارمون نیست و سه ماه اول سال جدید بسیار سخت خواهد گذشت!
بهتر خودمون براش آماده کنیم!
من که دیگه تصمیم گرفتم جز ضروریات چیزی نخرم
که کلا این 5 ماه هم همین بوده
همونم کمش کردم و کنترل شده و حساب شده دارم پیش میبرم
چندروزه دیگه بخاطر نوسان دلار بندر کسی فروش یا خرید نداره!
دیروز اجی اومده بود دنبال وامش که قرار با دوستش که ساکن اینجاست بگیرنش
دیگه تا عصری پیشم بود
ناهار من خورشت کرفس درست کردم و کلا درگیر مهمون داری بودم
باشگاهمم رفتم وبرگشتم
و عصرم اجی گفت باهات میام تا کلاس با دوستش قرار داشت
دیگه رفتیم باهم به میم نگاه میکنه میگه ااا مهندس دوستت!
میخندم میگم زشته بابا میفهمه
میم هم پیام داده اجی زیر چشمی نگاهم میکنه چی گفت بهت؟
میگم هیچی
یکی از کلیدها رو دادم اجی خودم رفتم کلاس
و دیروز بهتر با ردینگ کناراومدم
وفعال بودم شبم تنهایی برگشتم بارون بود
دوست داشتم قدم بزنم
میم زنگ زد که میخواستم بیام دنبالت که جلسه بوددیگه
تا رسیدم اجی رفته بود دیگه.
یه ماسک مو و چندتا رژ و یه کرم پودر هم براعیدیم گرفته بود.
رسیدم خونه شام درست کردم و نشستم پای ادامه کارام
و بعدشم تا 11 پای سیستم بودم همچنان و 11 هم رفتم خوابیدم
یکمم دلخوری بین من و میم ایجاد شد. دیشب یعنی قرار بود بریم بیرون من فراموش کردم!
بحث کردنمون خیلی مختصر بود ولی هردومون ترجیح دادیم صبح سکوت کنیم
ساعت 10 که برگشتم از باشگاه زنگ زد و یکم صحبت کردیم
عذرخواهی کردیم از همدیگه ولی قرار شد درموردش بشینیم صحبت کنیم اساسی
امروز من تراپی دارم
احتمالا دیگه تراپی نرم
چون میخوام هزینه هارو کنترل کنم برای سه ماه اول سال
و هزینه تراپی این دکتر هم خیلی گرونه
دیگه میذارم به وقتی که اسایش فکری داشته باشم با وجود زبان و ورزشم
اصلا تمرکز برای جلسات هم ندارم!
بقیه برنامه هامم دارم پیش میبرم
چون راهی جز ادامه نداریم.