گفته بودم تراپیست جدیدم یک روانکاو هست
که خیلیم ادم گرونی هست!
ادم جالبیه
یه مرد بازاری که تا 34 سالگی لیسانس هم نداشته حتی!
و یه بازاری معتبر بوده
بعد یه اتفاقاتی میفته تو زندگیش که تصمیم میگیره بره دنبال علاقه اش
و روانشناسی میخونه
و کلا تادکترا یکسره در دانشگاه تهران پیش میره
کلا تعریف کارگاه هاش رو زیاد شنیدم
امروزم تو دانشکده دختردایی اینا کارگاه داشت
خلاصه اینکه اعتبار علمی بالایی هم داره
یه مرد میانسال هست الان
یکی دوجلسه اولمون افتضاح بود بخصوص جلسه دوم!
و من دیگه قصد کردم تموم کنم
واقعا تحمل اون فشار روحی رو نداشتم
تو جلسه سوم تازه تونستم اعتماد کنم
یعنی قول داده بودم بهش سه جلسه اول رو به هردلیلی برم وبه دوتامون فرصت بدم
امروز جلسه ششم
و فعلا اخرین جلسه !!
چون من تصمیم گرفتم هزینه هارو کلا مدیریت کنم
امروز تا رسیدم و نوبتم بشه حدود 20 مین تو مطب نشسته بودم ودر پاسخ کنجکاوی خانم بغل دستیم درمورد دکتر نحوه درمانشون و...
سعی کردم حرفی نزنم
یعنی میلی به صحبت نداشتم این مدت کلا این مدلی شدم
خیلی استقبال نمیکنم از همصحبتی های گذری
قبلا با ذوق ارتباط میگرفتم
طبق هر جلسه دکتر ازم پرسید قهوه میخورم یا چایی یا نسکافه؟
این سری گفتم نسکافه که به منشیش گفت برا دوتاییمون نسکافه بیاره
و وقت رو استارت نزنه
چون صحبت غیره داره با من
تا نشستم گفتم امروز فعلا اخرین جلسمونه!
و اونم به منشی گفت تایم رو محاسبه نکنه تا نگفته
گفت خوب الان که اخرین جلسمون هست
و دلیلشم گفتی
در تمام این دوسه ماهی که میومدی
ذهن من همیشه الرام میداد
وقتی صحبت میکردی در مورد میم
یا هرکس دیگه ای تو زندگیت یا خودت
اونقدر خوب تحلیل میکردی وبه خودت اگاه بودی
که گاهی حس میکردم جامون عوض شده تو ماجراو
تو درمانگری
مدام ذهنم میگفت این دختر ذاتا درمانگر به دنیا اومده
دلایلش بسیاره
یکی اینکه از سن کم تراپی گرفتی! راست میگه من از 14 سالگی مشاوره رفتن رو شروع کردم
تجربه زیسته ات زیاده بخاطر استقلالت و رنج هایی که در زندگی کشیدی
و اگاه بودنت و هوشت و قدرت بیان و قدرت تحلیلی که داری و اون ذات اعتماد سازیت هست که راحت هرکسی میتونه بهت اعتماد کنه
و اینکه از نظر روحی هم ادم سالمی هستی که میتونی درمانگر خوبی بشی رنج دیدی میتونی راحت درک کنی مراجعه کننده روو..
همه ی اینا از هر یک میلیون نفر یه درمانگر خوب میسازه که یکیش تویی که ذاتا این استعداد رو داری
میخوام بهت پیشنهاد کار بدم از همین امروز تصمیم بگیری به هردلیلی حتی دانشگاه بدون کنکور پیام نور
یه مدرک روانشناسی بگیری من بهت کار میدم
و دیگه باید نازی بهت گفته باشه من ادم سختگیریم
اونقدر سختگیر که هر کسی رو برا مشاوره هم نمیپذیرم
خودت یکسال معطل شدی حداقل
بااطمینان بهت میگم اینجام نخواستی کار کنی هرجایی کشور بخوای بری من با یه تلفن کارت رو راه می اندازم که اونجا بتونی کارت رو ادامه بدی
من که اصلا شوکه بودم انتظار چنین پیشنهادی نداشتم
من چندساله میخوام برم روانشناسی بالینی بخونم
هرسری مشاوره گرفتم منصرفم کردن که برو دکترا رشته خودتو بخون اصلا تو دوتا رشته ای که خوندی و تخصص داری
تو هم دوتا برو فیلدی رو پیدا کن که به روانشناسی بیشتر میخوره تو همون فعالیت کن
ولی تو این سن نرو سراغ رشته جدید!!
هرسری منصرف شدم بخاطر همین صحبتها که بازارش اشباعه و...
وقتی براش توضیح دادم پارسال همین موقع تصمیم گرفتم کنکور ثبت نام کنم پیام نور
و ارشد روانشناسی بخونم مجدد
بعدش دوباره مشاوره گرفتم و منصرفم کردن
کلی ناراحت شد که من تخصصم استعداد یابی مگه شماازمن خواستی که تحلیل کنم این بخش از شخصیتت رو؟
بیشتر اوقات درمانگرها در مورد استعداد یابی اشتباه میکنن
تازه در کشورهای دیگه گاهی دهه چهارم زندگی موقع درس خوندن و تغییرات اساسی زندگی ادمهاست
خلاصه اینکه ذهنم درگیر شد
پیاده اومدم خونه
خیلیم مسیر طولانی بود
حدود یکساعت و خوردی طول کشید
دقیقا رسیدم سرکوچه میم ازخونه اومد بیرون :(
تلپاتی داره با من
سلام دادیم و من اومدم خونه
زنگ زده میگه تراپی چطور بود؟
فکرت خیلی مشغول بود پیشنهاد دکتر رو بهش گفتم
میگه من که همیشه میگم تو خودت روانشناسی
به نظرم به پیشنهادش فکر کن
خلاصه اینکه یکم ذهنم مشغول
میگم بهش که من که از سمت شرکتت نیومدم که نبینمت
اونوقت چطوری که همیشه جی پی است خوب عمل میکنه و تا من میرسم دم درخونتون توهم همزمان میرسی؟
میگه عزیزم تلپاتیه اصن کار خداست
حالا هی ازمن دوری کن ولی کائنات با منه!
حالا هی بد اخلاقی کن موجا خانوم واقعا من تلپاتیم خوبه یجایی خدا نمیذاره دلتنگ بمونم توروسرراهم قرار میده باز
در این موارد یه جوک داریم
میگم دعا گرفتی واسه من میگه اره یکی به اسم سیدمحمود!
در این مواقع من میگم دعاهای سید محمود خیلی خوبه کارش!
خلاصه اینطوری که من خودمم تعجب میکنم چرا من و میم هرجا باشیم باهم میرسیم دم در خونشون
تراپی خستم کرده فشار زیادی رو امروز تحمل کردم
تو راه نون تازه خریدم و پنیر
گفتم شام نون پنیر بخورم هرچند مربی بفهمه کله ام میکنه! یه تخم مرغ هم کنارش گذاشتم بگم پروتیین خوردم!
بااین شرایط پیش امده و قیمت گوشت ما بدنسازها باید هوا بخوریم!
عضلات پام اونقدر خوب فرم گرفته این مدت که دارم کیف میکنم و حیفم میاد واقعا ادامه اش ندم
من خوابم گرفته برم بخوابم
