پی ام اس طوری!2

باز هم ماهی دیگر و پی ام اسی دیگر

قشنگ من میزنم دهن اطرافیانم رو صاف میکنم!

از کلاس که برگشتم با یه مغز گیج و منگ حاصل ازاولین جلسه ردینگ 

که هممون مغزمون قشنگ ترکیده بود و هیچی نمی فهمیدیم استادم هی سوال می پرسید

صداشم گرفته بود و سرما خورده بود قشنگ نابود بودیم هممون 

از همونجا حس کردم پی ام اسم شروع شد

خلوتی خیابون شب جمعه

و غمگینی چهره رهگذرها

بیشتر به چشمم میومد

حتی میم زنگ زد صداش به نظرم غمیگن بود!

رفتم از ساندویچی سرمیدون نزدیک خونه یه ساندویچ بگیرم

دیدم قسمتها 30 درصد رفته روش!

همینطوری هاج و واج موندم واقعا 

بعد توی ذهن خودم داشتم محاسبه میکردم 

الان یکی بخواد برا یه خانواده 4 نفره اش 4تا ساندویچ بگیره با نوشیدنی 

میشه حداقل 400 تومن!

یه تفریح ساده که قبلا برای خانواده ها با 150 تومن هم جمع میشد

الان میشه نیم میلیون! نیم میلیونی که چس نمی ارزه!

با غرغرهای مغزم ساندویچ رو خریدم بعدمیبینم ساندویچ ها رو لای لواش پیچیده 

در حد یه خیار بودن باور کن!

همینقدر بی محتوا!

حوصله غرزدن به اون اقا رو نداشتم گرفتم واومدم خونه 

تو سرم به خودم میگفتم زندگی آسون نیست سعی نکن اسونش کنی!

زندگی عادلانه نیست!

قرارم نیست عادلانه باشه 

نقش قربانی رو نگیر به خودت...

تلاش کن کم نیار...

تو مسیر هم عین برج زهرمار بودم خوب شد میم نبود!

حالا قبل رفتن به کلاس من یه مانتو بهاره خوشگل سبز پوشیده بودم که معدود باری درزندگیم تنم کردمش

مزونی هست و حواسم هست خراب نشه 

مدلش خاصه و ازپشت زیپ میخوره از روی کمر و سرشانه چندتا برش خاص خورده و شبیه کت هست بالاتنه 

پایینش هم نیم فون هست

و کمربندشم دست دوزی قلاب بافی داره 

با شال شبز یشمی حریرم خوب میشه

معلوما میشه به عنوان پیراهنم پوشیدش با شلوار جورابی

ولی من چون تا رو زانوم هست با شلوار جورابی نمیپوشم بیرون 

با جین مشکی لول تفنکی میپوشم و نیم بود

یه انگشتر ودستبند یشمم هم پوشیده بودم ست خوبی شده بود

موهامم که خیلی خوب شده بود و فردرشت داشت دیگه موهامم جمع نکردم 

همینطوری باز گذاشتم 

با یه ارایش نود لاکمم نود زدم که شیک تر بشه 

میم هی زنگ میزد بیا من برسونمت گفتم نه میخوام پیاده بیام

رفتم دفتر داشت با مدیرش صحبت میکرد تلفنی همونطور در حال مکالمه هی اشاره میده چقدر مانتوت بهت میاد

چقدرموهات خوب شدن 

و...

تلفن قطع کرد میگه کل منطقه فلان بهم ریختی

چه تیپ خوبی زدی چه سر چه دمی عجب پایی...

میگه فکر نمیکردم موهات خودت ایقدی خوب رنگ کنی

گفتم همیشه این کارو نمیکنم که 

گاهیم میدم دست ارایشگر توش پی پی کنه عزیزم!

میم چون معماری خونده دقتش رو رنگها از اقایون یکم بیشتره

و حساستره 

بعد نگاهش افتاده به دستبند و انگشترم 

مثل همیشه که هیجان زده میشه چشاش برق میزنه و انگشتش رو تو هوا تکون میده موجاخانم ایقدی دلبری نکن 

دیگه من همچنان که داشت حرف میزد پاشدم چون دیگه داشت دیرم میشد

میگه صبر کن من بیام دنبالت بعد کلاس

گفتم نه هوا بهاری پیاده میام خودم

همین کارم کردم!

رسیدم خونه 

همکارم زنگ زد 

یه هدف مشترک داریم که چندوقت داریم روش کار میکنیم 

و خودمون موظف کردیم بابتش بهم گزارش کار بدیم 

شام خوردم و کارام رو سروسامون دادم میم هم چندباری زنگ زد 

شام دعوت بود 

گفتم من امشب میخوام تنها باشم میخوابم

یکم تعجب کرد وفکر کنم حتی ناراحت شد

که قرار نیست شب رو باهم باشیم 

ولی من خودموم رو موظف نمیدونم که یه روتینی رو با میم پیش برم 

یعنی قانون نانوشته نمیذارم برای خودم که توقعاتش بره بالا

تازه باااین حالم میرفتم اونجا اونم بد خواب میشد من اینطوری که میشم تا صبح فیلم میبینم یا خوراکی میخورم و 

فکر میکنم 

اینطوری اونم اذیت میشد 

دیگه من چراغها رو خاموش کردم بخوابم 

که همسایه بغلی شروع کردن با دعواهای همیشگیشون 

یدخواب شدم 

میم هم چندباری پیام داد حالمو پرسید ببینه تونستم بخوابم یا نه

منکه خوابم نبرد تا ساعت 3

میم هم هزار بار زنگ زد پیام داد 

خوب بخواب دیگه 

منم میخواستم وب گردی کنم نمیشد خاموش کنم گوشی رو 

مودمم خاموش کرده بودم حال نداشتم پاشم روشنش کنم با نت همراه بودم نمیشد بذارم رو حالت پرواز

دیگه همینطوری سر کردم تا خوابم برد یکمم کمردرد و دلدرد دارم 

که فکر کنم این سری بخاطر لگ دی های سنگینی هست که داشتم 

امروزم ساعت 12 تازه از رختخواب اومدم بیرون 

خوبه ناهار از دیروز دارم 

یکم اشپزخونه رو سروسامون دادم و دستمال کشیدم 

باید خونه رو تی بکشم و جارو کنم زیاد وضعیتش بد نیست

ولی دیروز دوستم که همکلاسی دانشگام بود راضی

 گفت احتمالا میخواد امشب بیاد پیشم 

گفتم اوکیه زنگ بزن که خونه باشم

امروز از اون روزهاست که باید بزنم بیرون ولی گل بگیرن این شهرو که نمیشه تنهایی رفت مکانهای تفریحیش همه خارج شهرن!

-------------

صبح که نابود بودم الانم هستم

ولی دیدم تمرکز انجام یه کار با کیفیت رو ندارم 

عود روشن کردم یه چایی زعفرونی درست کردم

یکم تو راه پله نشستم 

یکم با همکارم چک کردیم کاراها و برنامه هامون رو داریم باگش رو درمیاریم 

فعلا خوبه بوده این مدت 

دیشب خواب فاطیما رو دیدم که بغل هم چقدر گریه کردیم

ازش ناراحت نیستم یعنی از اولم نبودم 

فقط دلتنگشم ازش توقع بیشتری داشتم 

فقط امیدوارم حالش خوب باشه فرمون کشتی زندگیش دست مامانش نباشه!

سیگار نکشیدنم 10 روزه شد!

به خودم افرین میگم سیگار تو خونه هست و نمیکشم!

میم میگه خدایی دیگه اراده ات فولادی سیگار تو خونه هست نمیکشی

تو ماشین من هست و نمیکشی

اولین تلنگر هم به من بند اومدن نفسم بود تو حین تمرین

بعدش روز کامل وقتی زیاد با همکارم تلفنی حرف زدیم شب از تنگی نفس سخت خوابیدم

حتی خروپوف میکردم که میم بهم گفت خروپوف میکردی نفست تنگ میشد 

معلوم بود ریه هام التهاب دارن 

دیگه بخاطر همین نکشیدم در ثانی روی پوست نازنینم خیلی داشت تاثیر بد میذاشت 

سیگار که ترک کردن نداره مرخصی رفتن داره بقول کیا

ولی همینم خوبه 

که عادت نشه روزانه مصرف کنم!!! این عادت مصرف روزانه رو از خودم بگیرم خوبه الان نابودم یعنی دلم میخواد بکشم

ولی نمیکشم بجاش باقلوا میخورم به نفس تنگی بعدش نمی ارزه!

بجاش جزوه های زبانم که مونده رو نشستم پاکنویس کردم 

این کار رو من جواب میده جایگزین کردن یه کاری که باید انجام بشه اما نیاز به تمرکز کمی داره با یک کاری با تمرکز بالا که حسش نیس

 

 

 

 

موجا ... ۲ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان