کنسلی مجدد جلسه!

امروز هم مجددا 20 دقیقه مونده به جلسه تماس گرفتن جلسه کنسله

و بیاید یه تایم دیگه هماهنگ کنیم!

امروز با نهایت احترام نپذیرفتم!

گفتم باید برای تایم هم احترام قائل باشیم

من دیروز کنسل کردم برنامه هام رو به این جلسه برسم

امروز هم همینطور!

ولی دیگه میخواستم بپذیرم نشونه بی احترامی به خودم بود!

به نظرم انعطاف تا یه جایی خوبه ولی از یه جایی که بگذره

عزت نفست رو میبره زیر سوال!

اگر به هردلیلی حتی شلوغی 

مدیر بالا دستیتون چنین کاری میکنه 

وظیفه شما صبوری نیست به نظرم 

مثلا دیروز من خیلی با خوش رویی پذیرفتم که جلسه کنسل بشه 

جلسه انلاین با یکی از مدیران بود!

اون مدیر هم خانم بود 

منشیشون بنده خدا صد بار تماس گرفتن برای هماهنگی در نهایت هم 

امروز خانم دکتر کنسل کردن ...

بخلاصه با یک پیام مودبانه نپذیرفتم 

میم دیشب اومد کلوچه ها رو برد 

اونقدری استرس امروز رو داشت

از این شهر محل ماموریتش متنفره!

میگفت هرسری میخوام برم چون هیچ وقت ماموریت خوب پیش نرفته ناخوداگاه استرس میگیرم 

و بدخواب میشم 

یکم حرف زدیم گفتم پیش داوری نکن قرص بخور، بخواب بی خیال 

من همیشه عادت دارم تو بسته های کلوچه شعر و اینا می نویسم برا دوستا و خانواده 

بعد یه مدته این کارو نمیکنم 

دیشب یه شعر کوتاه نوشته بودم گذاشته بودم 

میم خیلی ذوق کرد میگه عادت قشنگیه

دیگه این به بعد باید کفتر نامه رسون هم برات استخدام کنم:))))))

خلاصه دیشب به خیر گذشت و میم هم تونست بخوابه 

منم که صبح زود بیدارشدم برم باشگاه 

داداش زنگ زد بیداری

یهو استرس گرفتم نکنه اتفاقی افتاده ساعت 6ونیم اخه؟

گفتم اره بیدارم چی شده 

گفت هیچی اومدم ماموریت 

میری باشگاه بیام برسونمت بیام بخوابم خونه من

گفتم باشه بیا کلیدوبگیر

من هنوز هستم مربی خودش میاد دنبالم 

دیگه داداش اومد و گرفت خوابید

میم هم میخواست صبح قبل رفتن منو ببینه 

که دیگه نشد یعنی من گوشیمو دیر چک کردم 

مربیمم گوشیش خاموش بود نگرانش شدم بنده خدابسکه این روزها مساله داره 

دیگه ساعت یه ربع به هشت بود که زنگ زد گفت خواب موندم بیا بریم که بچها همه منتظرن

منو رسوند و خودش برگشت که بچهاش رو ببره مدرسه همشون خواب مونده بودن باهم

منم کلیدو دادم بچها درو باز کنن رفتم نونوایی جفت باشگاه دوسه تا بربری خریدم نون تو خونه نبود

رفتم بچها رو گرم کردم وبرنامه هاشون رو اوکی کردم 

یه خانم رو مخی هم اومده بود باشگاه همش چرت میگفت

انگار دنبال دعوا بود گیر میداد به بچها

منم کلا اصلا باهاش دهن به دهن نشدم 

بعد یکی از بچها داشت یه قضیه مذهبی تعریف میکرد برااون یکی

یهو این خانمه پرید وسط گفت بحث مذهبی نکن خانم و...

بچها وا رفتن بعد دوباره گیر داد به یکی دیگه 

اصلا انگار نرمال نبود حالشم خوب نبود

وسط گرم کردن میگه اینا چیه لخت شین باهم برقصیم

من دیگه داشتم رد میدادم از دستش هممون همدیگه رو نگاه میکردیم

و نمیدونستیم چی بگیم بهش اصلا سنشم یکم بالا بود

لباسهاشم که نگم در حد دختر 16 ساله 

کلا معلوم بود ادم درست حسابی نیست

بعد دوباره یهویی اومد به اون خانم طلبه گفت وای تو همونی که الان مقنعه و چادرسرت بود

چه کاریه خودتو خفه کردی و... اره اینطوری بی حجاب بهتری و دربیار حجابتو من دارم اگاهت میکنم 

این مذهب چیه و... کلی توهین کرد

منم غیر مستقیم گفتم لطفا بحث مذهبی نکنید بچها و کاری به کار مسائل خصوصی هم نداشته باشیم و به حریم هم احترام بذاریم!

اون خانم طلبه تشکر کرد بنده خدا و اینم گفت میخواست اگاهش کنم! مگه ازت خواسته اگاهش کنی خودش عقل داره پوشش خودش تعیین میکنه 

لامصب تو هنوز از راه نرسیدی اشنا نشدی میای جفت پا وسط صحبتهای بقیه و...

خلاصه همه بچها عصبی 

اینم چرت میگفت 

در نهایت بعد 20 مین گفت این باشگاه بدرد من نمیخوره پاشد رفت الحمدالله

بعد مربی اومد گفت این فلانی! خانمه یه کارآفرین هست یه بخش بوم گردی داره و...

کلا از نظر اخلاقی هم ادم درستی نیس گویا

بعد داشتم فکر میکردم من همیشه حس ششمم خوب کار میکنه اگر کسی درگیر این مسائل باشه 

نمیدونم یهویی انگار یکی از غیب بهم میگه قشنگ زبان بدن فرد بهت میگه چیکارست!

مربیم خندید گفت نکنه قبلش فهمیده بودی؟

گفتم اره قشنگ تا دیدمش فهمیدم از نظر اخلاقی ادم سالمی نیست!

حالا جالبه که بگم چندبار یکی از دوستام منو دعوت کرده بریم محل بوم گردی این خانم 

منکه نمیشناختمش

ولی هرسری یه مشکلی پیش امد که کنسل کردم 

میم همیشه بهم میگه دونستن و شناختن و فهمیدن مسائل اینطوری اگاه ترت میکنه بفهمی طرف شهرتش توی شهر چیه؟

دیدم واقعا درست میگه بخاطر همینه من توی این شهر جز با دختر دایی و خواهرشوهرش با کسی بیرون نمیرم بخاطر همینه.

دیگه بعد باشگاه اومدم خونه و کارام رو اروم انجام دادم که داداش بیدار نشه 

و ساعت 11 هم بیدارش کردم صبونه دادم بهش که بره سرماموریتش

ناهارم که از دیروزدارم که ماکارونی درست کرده بودم

دیگه بشینم درگیر کارای تپل بشم که دادش دراومده

 

موجا ... ۰ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان