عشق افلاطونی!

عشق افلاطونی به چه عشقی میگن؟

جناب افلاطون معتقد هستن عشقی واقعی اون حسی هست که دو معشوق به هم نرسن!

و این سراغاز متحول کردن ادبیات جهان بود 

هرجایی میخواییم دوتا معشوق و عشق واقعی رو تعریف میکنیم از اه و سوز

نرسیدن دو فرد میگیم و کلیت رمان های مطرح هم اینطور موفق به فروش بیشتر شدن

و حتی فیلم های مطرح!

داشتم به واژه عشق فکر میکردم 

محتاط بودم که عاشق نشم دیگه 

مرحوم برایم کافی بود برای هفت پشتم کافیست در واقع!

راستش را بخواهید اسمش را نمیتوانم چیزی جز خریت بگذارم 

حیف است نامش را عشق بگذاریم!

شروع و پایان قشنگی نداشت! که بگویم عشق بود 

میتوانم بگویم یک حجمه ای از روان رنجوری هایی بود که به همدیگر متحمل کردیم

 که اگر بخواهیم منصف باشیم ایشان در پایان ماجرا به ما متحمل کرد!

بعد از آن حواسم جمع بود که عاشق نشوم 

در واقع خر نشوم!

با 4چشم باز ادمهایی که امدن را پس زدم!

بدون هیچ بررسی!

بعد از دوسال و اندی تازه توانستم عین یک ادم زخم خورده!

دقت بفرمایید دارم می گویم یک ادم زخم خورده! وارد رابطه شوم انهم نصف و نیمه 

با احتیاط در یک رابطه لانگ دیسنس!

نه کسی را قابل خریتم میدانستم 

نه کسی ماندگار می شد جوری رفتار میکردم که از همان راهی که امده دوپا دارد دوپای دیگر هم قرض کند و الفرار!

در این میان گاهی کراش نصف و نیمه ای روی جنس مخالف می زدیم 

آنهم باید طرف خیلی سرش به تنش می ارزید که تازه می توانست کراش چندثانیه ای ما باشد

چه از نظر ظاهری چه باطنی چه اجتماعی و...

در این میان در ان رابطه لانگ دیسنس تا توانستیم خود چس کنی را به برق زدیم

 ان اقای دکتر ماضی! هم که به صورت خود چس کن و 2ودول طلایی متولد شده بود بدتر از بنده!!

خیلی زود سپرهایش را انداخت

 نه که مارا پشم خود بداند!

بلکه پیش قد رعنا و قیافه محجوب و اخلاقیات گوهمالمان کم اورد!

سپر راه انداخت و تسلیم شد 

همان جا بود که مغزمان ارور داد که این فرد مناسب شما نیست بانوی محترمه بکش بیرون از این فرد

یکهویی یک صبح از خواب بیدار شده و فهمیدیم کلی مرض روحی در ما پدیدار شده 

که هیچ روانشناس و روانپزشک و... ای قادر نیست درمانش کند

از صبح که عنهو سگ هار و زخمی شده بودیم دلمان نمیخواست کسی را جرواجور کنیم

در نهایت صبوری و خانمی بالاخره پر یکی به پرمان گیر میکرد و میزدیم لت و پار و جروواجرش می کردیم!حتما شنیده اید جوینده یابنده است!

یک روز دیدیم اینطور نمی شود که نمیشود تا کی این و ان را زخمی کنیم؟ تا کی گاز بگیریم ملت را؟نیمی از جمعیت ایران را زخمی کرده ایم بس است!

بیا واین بار فرد ماضی را گاز بگیر وخلاص

قید رابطه با ان دکتر ماضی را یک شبه زدیم که زدیم 

انگار که این 2ودول طلای ماضی زاده نشده باشد! 

دقیقا همان گونه!

بود ولی انگار برایمان نبود!

ایشان را پشم خود پنداشته و خط قرمز زدیم 

هرگونه زر زر ناله های از سر ...شان را به پشم خود پنداشته 

هرگونه ناله های عاشقانه ایشان را نیز!

و این گونه بود یه روزبیدار شده و حس کردیم بهتریم

به دارو نیاز نداریم 

به دکتر نیز!

خوابمان بهتر شد

 زندگیمان روال گرفت!

و یک روز که یک عدد اقای مسئول پایش را روی خط اینترنت ما گذاشته بود!

از قضا همسایگان نیز داشتن همدیگر را که عنهو سگ مست و هار می دریدن

این اقای خوش قدو بالای زیبایی که اتفاقا کراش هر از گاهی و سه ساله بنده بود تا توانسته بودیم بدون هیچ کلامی وی را نیز سه سال تمام زخمی و لت وپار کرده بودیم با اخلاق که عنهو سگ هار گاهی نیز عین یک عدد گاو اذیتش میکردیم که دلمان خنک شود ولی ایشان همیشه خدا یک عدد نره شیر جنتلمن این منطقه رفتار میکردند ایشان ان روز ظهور پیدا کرد و خودی نشان داد 

و چرخشی زد و قلابی انداخت و ماهی بسی زیبایی نسیبش شد!

در همین حین به اینکه ایا کراش تبدیل به عشق می شود نیز بسی فکر از خود به در کردیم

 هنوز نمیتوانیم بگوییم اسمش عشق اس!

چون هوشیاریم!در حین مستی هوشیاریم ولی!بعله ما همچین ادمهایی هستیم!

 ما حواسمان شش دانگ جمع است که از هرجایی که قبلا خورده ایم ان هم از یک نفر مرحوم ماضی

دیگر نخوریم 

حالا  نمیدانیم بلکم این کراش ما که الان رل ما گشته سولاخ سومبه های بیشتری را در روح ما پیدا کند 

بازم هم امکان دارد وقتی ادمها را دوست می داری ضعیف شوی و انها بتوانند در جایی گوشه ای منطقه ای گیرت بیاوردند 

و ذلیلت کنند!

ولی از شکل و شمایل زیبای این رل ما چنین کارهایی هنوز برنیامده است!

دلمان نمیخواهد درگیر عشق افلاطونی شویم همین دوست داشتن هوشیارانه در حین مستی را دوست می داریم!

حقیقتا گاهی دلمان برای کراش بودنش بسی تنگ می شود

روزهایی که دستمان به گوشت نمی رسید و اخ اخ و پیف ییف گربه درونمان گوش عالم و ادم را کر کرده بود!

ولی رل بودنش را نیز دوست داریم بسی بیشتر از کراش بودنش

مزایای بسیاری دارد از قبیل اینکه هروقت بخوایم هرچقدر میتوانیم دید بزنیم وی را 

هروقت اراده کنیم ببنیم ایشان را و منتظر تصادف و قضا و قدر نشینیم که ایشان را در محله دریابیم!

می توانیم برویم روی مبل خانه اشان لم بدهیم تی وی ببنیم 

تخمه بخوریم چایی بنوشیم گپی بزنیم 

بفهمیم در مغزشان چه می گذره 

اصلا ازش اعترافات اجباری بگیریم بابت این سه سال!

تازه طلبکار هم شویم حالا ما اخلاق نداشتیم ما زخمی کردیم شمارا چرا شما کاری نکردید؟ 

ایشان فعلا خوب است!

چون حواسش جمع است که خطایی نکند 

دلی نشکند

پایی کج نگذارد 

هول نیست دلش می خواهد آرام آرام دل ببرد 

صبور است 

دیر عصبانی می شود 

سعی می کند کج دار و مریض پیش برود 

این ماده شیر را نه در قفس کند نه زیادی در دشت و حنگل ولش کند!

می داند کی باشد و کی نباشد! البته هنوز بلد نیست کی نباشد!

تازگی ها یاد گرفته که کی ها نباشد که زخمی نشود!

امروز از ان ماموریت یک روزه برایمان یک جعبه باقلوا و یک عدد اب انگور اعلا آورد 

به ایشان گفته ایم تا اطلاع ثانوی تا سه ماهه اول سال آینده 

اگر پکهایمان رفت زیر یک خراور چربی! که از شما چه پنهان دو پک پایینمان خودش غرق در دوسانت چربی است!

بگوییم کار ایشان بوده!

 و ایشان نیز گردن کج کرده و بسیار مظلومانه این حکم سنگین را پذیرفته اند و تا 3 ماه و اندی نیز در معرض این اتهام باقی خواهند ماند!

اب انگورش را گذاشته ایم که یه شب که حالمان بد بود تنهایی نوش جان کنیم 

شاید غمهایمان را شست وبرد و دیگر نیاورد!

همین پایان کلاس رایتنگ 1401!

 

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان