روزهای کمی آرام....

بعد از گفتگویی که با میم داشتیم 

تقریبا همه چی خوب پیش رفت 

یه جورایی متوجه شد وقتی من حالم تو همه عاملش اون نیست

اگر من کمکی نیاز داشته باشم بهش میگم

و اگر دلم خلوت بخواد به خلوتم احترام میذاره !

دیروزم که اخرین روزکاری هفته من بود

و به شدت شلوغ بودم میم هم بدتر من

شب قرار شد بریم بیرون 

دیگه دوسه ساعتی تو بارون رفتیم دور دور

و کافه که نمیتونیم بریم دوسه تا نوشیدنی و بستنی گرفتیم تو طول مدتی که بیرون بودیم و تو ماشین خوردیم 

و سیگار کشیدیم 

و حرف زدیم کل کل کردیم مسخره بازی درآوردیم 

میگه بهم که تو واقعا از سیگار کام میگیری 

سیگار کشیدنت یه جوری انگار ته دله 

میگم چیه حسودیت میشه  پ ن پ میخوای از تو کام بگیرم:)))

وقتی از بیرون برمیگردیم من همیشه مستقیم میام خونه خودم

میم یه عادت قشنگی داره بعدش زنگ میزنه ببینه من اوکیم؟

قرارمون خوب بوده؟و دلش میخواد بعدش حرف بزنیم در مورد قراری که داشتیم 

از این عادتش به عنوان یه مرد خوشم میاد و تحسینش میکنم معلوما مردهای ایرانی چنین عادتی ندارن!

امروزم اون باید میرفت اداره تااخر سال 5 شنبه ها هم باید برن 

و کلا سرشون شلوغه و میم هرسری 5شنبه میخواد بره عین پارسین میشینه غر میزنه که قرار 5شنبه هم بره سرکار

چون یه هفته اون باید بره یه هفته هم جناب فلان

اینطوری هفته هایی که نوبت میم هست یکم سختشه 

این هفته نوبت اون بود 

اونم که اصلا نخوابیده بوده این چندروز

منم گفتم اقا هیچ عذاب وجدانی ندارم بابت اینکه نمیخوام برم باشگاه و قرار صبح بخوابم !

والا 

ساعت دو دوتاییمون خوابیدیم

و من تا 9 خوابیدم البته نصف شب کابوس دیدم و از خواب پریدم

ولی یکساعت بعدش که حالم بهتر شد خوابم برد 

بیدارشدم دیدم میم از وقتی رفته سرکار زنگ زده ببینه من کی بیدار میشم

زنگ زدم بهش میگه یعنی میخواستی تا لنگ ظهر بخوابی

میخواستم برم چکاپ و ازمایش دیگه خسته بودم میذارم برای هفته اینده 

داداشی هم فردا میاد

چهلم پسرخاله هم دیروز بود

که من دیگه نرفتم 

مامان گفت نیازی نیست اگر شرایطتش رو نداری بیایی

باید موهام رو رنگ کنم و...

وقتی بیدار شدم  به محضی که صبحانه اماده کردم

برقها رفت تا دو

چون بارونم بود خونه تاریک بود

لپتاپم شارژ نداشت هیچ کاری نتونستم انجام بدم 

جز دوش گرفتن با شمع و عود

که البته وقتی اینجا برق میره فشار اب افت میکنه و دوش لذت بخشی نبود

بعدش سوسیس درست کردم دیشب موادش رو اماده کرده بودم

و ناهار درست کردم چند باری با میم حرف زدیم 

بنده خدا تا رسید ناهار خورد رفت سرخاک باباش

حتی اگر حالش بد باشه و تو رختخواب افتاده باشه هم سینه خیز میره سرخاک

وفاداری و ارتباطی که باباباش داشته و داره رو دوست دارم 

امروز اخرین جلسه رایتینگمون بود 

و عصرم که من یه چرت زدم و رفتم کلاس

دیگه اینجاساعت 6 هوا روشنه و کوچمون شلوغه نمیتونم با میم برم کلاس

چندباری تا برسم کلاس زنگ زد 

و کلاسمم خوب بود بااین دوستم داریم یه رابطه خوب دوستی رو شکل میدیم ازش خوشم میاد

الانم منزلم هستم و باید یه سری کار انجام بدم 

شبم قرار بریم بیرون با میم و شب من دیگه خونه اون بمونم فیلم اماده کردم باهم ببنیم 

به نظرم این سریاله که گفتم مناسبه که با پارتنرتون هم ببنید

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
مینا شین

چقدر موج زندگی داشت این پست . تو پست قبلی پرسیدم اسم سریال چیه نگفتی . الان نمیدونم برم از تو کدوم پست درش بیارم . 

میبوسمت

هوم مرسی مینایی قشنگم 

برات واتسپ فرستادم توی چندپست هم گفته بودم عزیزم
هشتگ هم زده بودم 
lovelife

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان