یه حالیم که عین ماشینی که نیاز باتری به باتری بشه!
خسته داغون کوفته...
رفتم کلاس طبق معمول میم منو رسوند
و منم امروز همش پای سیستم بودم
دوش گرفتم موهام رو بافتم
سشوار اون روز تو موهام اتصالی داد و خدا رحم کرد نسوخت موهام
جلو اجی
دیگه دارم به این اتفاقات عادت میکنم انگار!
میم میگه چشم خوردی میگم باشه
یه فاز خوبی نیستم فاز بدیم نیستم
یه فازی که انگار از یه جای بلندی ایستادی به زندگیت به گذشته به اینده فکر میکنی!
میدونی یه چیزای دردناکی در انتظارته و باید بچشیش همین
یه چیزایی با هزارن من عسل هم شیرین نمیشن!
و تو باید باهمین زهری که داره مزه مزه اش کنی و قورتش بدی
وقتی نشستم تو ماشین میم
که تازه از ارایشگاه برگشته بود
که نیم رخ دیدمش وقند تو دلم اب شد به این همه زیبایی جذابیت و خوشتیپیش توی دلم گفتم میم جذاب لعنتی
میگه به چی داری فکر میکنی زوم کردی رو من:)
میگم خوشتیپ شدی
واسه کی تیپ زدی تو
میگه تازه از ارایشگاه اومدم خانم موجا خوبه متوجه شدی برای شماست:(
گفتم قهوه نمیخوام الان
فقط ببرم منو کلاس
رفتم کلاس تو کلاس بالاخره امروز یکی از بچها کلاس قبلی سر این دوتا دهه هشتادی کلاس داد کشید
بسکه حرف میزنن حواسمون پرت میکنن
بسکه خیلی چرت میگن بی ادبن حریم استادم رعایت نمیکنن
یهویی عصبی شد همکلاسی
دختر ارومیه از ترم قبل باهامونه فقط اروم به من سلام میده و میز راستی میشینه
بی هیچ حرفی
سرکلاس منشی دکتر هی زنگ میزد پیام دادم سرکلاسم سرساعت 8و30 میرسم مطب
پیام داد اوکیه
میم گفته بود خودم میبرمت
ساعت 8دم در بود این همکلاسیمم داشت باهام حرف میزد
گفت من خیلی ادم درون گرایی هستم ولی اینا واقعا رو مخن که تذکر دادم
گفتم کار خوبی کردی منم سری قبل به منشی گفتم بهشون تذکر بده
ولی سری بعدی به استاد میگم چون جلو من میشینن بیشتر از هرکسی رو مخ منن
با حرفاشون بخصوص تیکه هایی که بار بچها میکنن مثلا یکی که سوال جواب میکنه با استاد
این دوتا یه چرتی بهم میگن و میخندن
من میشنوم اذیت میشم
دیگه هیچی میم قهوه گرفته بود برام منو رسوندمطب
دکتر منتظر من بود و من اخرین مراجعه کننده اش
جلسه خوبی بود ولی دردناک بود جراحی بدون بی حسی!
سخت اذیت کنه
جوری که یک ساعت و نیم طول کشید
وقتی از مطب زدم بیرون میم گفت تو موجایی نبودی رسوندمش اینجا
من باید با دکتر حرف بزنم
راستش دکتر دلش میخواد میم رو هم ببینه
ولی فعلا بهش نمیگم
تا چندروزی بگذره
رفت منو برد دور بزنیم جنگلی که بیرون شهره
میگه فکرم مشغول دکتر شد
موجا چرا ایقدی بهم ریختی تو
من میمرم یه لحظه حالت خوب شه دور از فضای سوگ
الان اینطوری ویران اومدی بیرون حالم بد میشه
گفتم طبیعی
گاهی جلسات روان درمانی سنگین!
1 ساعتی دور زدیم حرف زدیم
منو رسوند خونه گفت امشب تنها نمون بیا خونه ما
گفتم اگر حسش بود میام
داداش هم هنوز نیومده زنگ زدم نیاد مه هست
خطرناکه
هنوز مراسم ختم بودن
میم پونصد بار زنگ پاشو بیا اینجا
واقعا مغزم خوابه ولی خوابم نمیاد
شاید یه سر رفتم خونه اش امشب مه
چایی خوردن تو بالکن ارامش بخشه