اسم تو بارون عطر تو همراشه....

روزهای بارونی عطر داداش همراشه 

دلتنگ بودم و دلتنگ تر شدم 

وقتی اقای دکتر گفت و تو دلتنگشی؟

من اشکام سرازیر شد 

بارون یه جوری می بارید که داداش دوست داشت

تو این شهر لعنتی شبهای بارونی شبهای اب انگور خوری و دور همی 

ساقی زنگ زد گفت بیام دنبالت؟

گفتم نه 

میل ندارم همون اولین بار کافی بود 

میم هم قرار بود با دوستاش برن دورهمی

بهم گفته بود یکی از دوستاش اومده ایران 

و این مدت دورهمی زیاد دارن 

 

دوستشم همش چسبیده به میم 

میاد شرکت عصرها 

منم مساله ای ندارم یعنی دلم یه فاصله میخواد خیلی تمایل ندارم بهم چسبیده باشیم

و هر روز همو ببینیم یا روزی هزار بار مکالمه کنیم ولی میم برعکس منه!

احساس ناامنی میکنه تا دلم خلوت میخواد 

هنوز اخلاق من دستش نیومده که وقتی میگم میخوام خلوت کنم مساله اون نیست

و خودمم و مسائل دیگه است 

و میخوام به اونم یه فرصت بدم استراحت کنه برای خودش باشه 

تااین اخلاق من دستش بیاد طول میکشه 

دیروز اخرین جلسه فیزیو رو رفتم خدا روشکر

باشگاهمم که خیلی خوب بود مثل این بود تازه روز اولیه داری میری مدرسه و براش ذوق داری

مربی و بچها میگن تو بمب انرژِی باشگاهی قرص کافئین مایی 

اومدنت کلی باشگاه رو عوض میکنه 

خوشحالم که وجودم بهشون انرژی میده 

خیلی لذت بردم دیروز از ورزشم

از ساعت 3 بارون شروع شد دقیقا موقعی که من داشتم میرفتم فیزیو

زودتر از هرروز کارم انجام شد چون گفتم عجله دارم 

ساعت 5 که تموم شد کارم میخواستم یکم پیاده روی کنم

ولی خوب بارون بود منم یه کت کوتاه تنم بود و کفشهامم مناسب پیاده روی نبود

شالمم نازک بود قشنگ گوشهام داغونتر میشد

تاکسی گرفتم اومدم خونه میم زنگ زد 

گفت کی تموم میشی بیام دنبالت 

گفتم من خونه ام تعجب میکنه میگه من الرام گذاشته بودم بیدار شم بیام دنبالت 

موقعی که میرفتم زنگ زده بود همون موقع اون ازسرکارمیاد تقریبا

دیگه یکم حرف زدیم رفت شرکت 

منم مشغول تمیز کاری و مرتب کردن خونه شدم

و دوش گرفتم و حسابی خونه برق افتاده بود و بارون هم منو ول نمیکرد 

خواستم مشغول کنم خودمو که فاز غم نگیرم و نشد

میدونستمم میم دور همی دارن امشب بهم چندباری زنگ زده بود تا ساعت 8 

یه عادت قشنگی داره هر اهنگی گوش میکنه برام من یه بیتش رو میفرسته :)

من به مامان اینا زنگ زدم و حرف زدیم 

حالم خیلی بد بود خاموش کردم

 رفتم نشستم به سیگار کشیدن راه پله 

یکی دوساعتی گذشت یکم که سبک شدم 

گوشی رو روشن کردم 

میم داغون بود 

پیام داده بود این اخلاقت بده که به من خبر نمیدی و خاموش میکنی

و هزاران تماس از دست رفته داشتم ازش

من فکر میکردم خوب الان میرن دور همی

تااون برگرده منم بهتر شدم حرف میزنیم 

داداشی هم زنگ زد گفت خاموش بودی نگرانت شدم 

پیام دادم به میم من شبهای بارونی که میدونی سختمه یکم 

وقتی حالم اینطوری نیاز به خلوت دارم ولی عذر میخوام بابت نگران کردنت واطلاع ندادن بهت

زنگ زد گفت من مردم از نگرانی و.. میخوای بیام بریم بیرون؟ گفتم نه تو اخه چرا خودتو مسئول خوب کردن حال من میدونی عزیزمن

برو به مهمونی برس لذت ببر من الان اوکیم که گوشیم روشنه 

بهش اطمینان دادم حالم اوکیه 

باز هی پیام میدی بهتری بهتری

میم لطفا لطفا خفم نکن با عشقت:(

شام درست کردم یکم زبان خوندم

صبحانه فردام رو اماده کردم

و قهوه گذاشتم تو دستگاه 

لباسهای فردای باشگاهم رو اماده کردم 

و بعدم یکم وب گردی 

ساعت 1 هم خوابیدم 

صبح ساعت 6ونیم بیدارشدم به نظرم خوابم داره بهتر میشه خداروشکر

هرچند کمه ولی کافی برام و خوابم عمیقه

صبحم بارون بود من دیگه به میم زنگ نزدم که بیدارم و...

مربی اومده بود سرکوچه 

من فقط خودمو رسوندم که بریم دیر نشه 

میم زنگ زد رفتی بی معرفت؟ 

گفتم دیرم شده بود 

دیگه حسابی تمرین کردم و حالمم خوب بود

اهنگ های باشگاه رو هم من دیشب فلش اوردم خونه 

تغییر دادم حسابی کیف داد 

امروزم باز با دقت سایز کرد مربیم 

متاسفانه دوسه سانتی ریزش عضله داشتم 

که طبیعی و میدونم زود جبران میکنم

همینکه سالمم الان خداروشکر

هنوز محدودیت حرکت دارم 

و یه سری حرکات رو مربی کلا از برنامم حذف کرده

حرکات پام خیلی محدود شدن اصلا میشه گفت اکثرا حذف شدن 

و تا بدنم یکم اماده شه طول میکشه تا برسم به سابق و میزان وزنه های که میزدم

اما بازم شکر راضیم

میم هم چندباری زنگ زد تو باشگاه 

که من نتونستم جواب بدم 

اومدم خونه بهش زنگ زدم گفتم اوکیم تمرینانتم انجام دادم

باز حرف دیشبو میزنه میگه من هیچی

چندثانیه فکر کن مامانت اینا یه شهر دیگه ان 

هر داداشیت یه شهری

یکیشون ببینه شب گوشیت خاموشه نگران میشن اونم سرشب:(( اصن من هیچی یکم فکر اونا باش

همه چی رو به شخمت نگیر:(((

باید یه جواب اماده کنم برای امشب که بگم بیرون نمیام

البته امشب کلاس دارم 

ولی خوب حتما خودش میخواد بیاد دنبالم که بریم بیرون 

میخوام یکم خلوت کنم واقعا ولی میم رو دوست دارم اصن دلم نمیخواد اذیتش کنم 

یا بهش اسیبی بزنم و هم اینکه تو رابطه بودن باهاش رو دوست دارم.

ولی احساس میکنم میم خیلی داره وابسته میشه 

و اینکه میم مغرور دوست داشتنی من 

یه کارهایی میکنه که هم منو سرذوق میاره هم تو دلم قند اب میشه 

ممکنه منم وابسته بشم

مثل پریشب که موقعی که میخواستم بیام خونه نشسته کفشهای منو پام کرده 

گاهی وقتها میگم یعنی این همون میم؟ که من روش کراش داشتم ایقدی مغرور بود؟ اونم وقتی من کنارشم 

میگه واقعا تو همون موجای مغرور و دست نیافتنی هستی که الان تو رابطه با منه؟

صداش شده گرمی زندگیم 

این منو میترسونه.

موجا ... ۲ خوشم اومد :)
نیمه سیب سقراطی

 حس و حالت و ترسهات رو تجربه کردم، برای من سخت بود از منطقه امن بیام بیرون. از وابستگی میترسیدم، از اینکه حس میکردم دوست داشتنش بیشتر از منه یا حداقل بیشتر نمود داره میترسیدم. هر چی من قدم ب قدم و با احتیاط بودم اوشون دنده هوایی میزد :)) در نهایت جفتمون متعادل ‌شدیم و همدیگه رو درک کردیم.

البته هنوزم از اینکه من یه وقتایی به تنهایی نیاز دارم، ناراحت میشه و فکر میکنه باید باید باید منو از اون حال دربیاره و یجورایی این غار تنهایی منو انگار کم کاری خودش میدونه. با اینحال سعیشو میکنه درکم کنه، سختشه زنگ نزنه و از حالم خبرنگیره ولی تحمل میکنه :)

الان بعد از چند سال بیشتر درک میکنم ک اخلاق خوب و توجه به علایق و احترام به همسر چقدر ارجحیت داره به همه چیز. بنظرم همین چیزای کوچولو کوچولو هست ک بهش میگن عشق ^_^

چقدر خوب گفتی دقیقا منم اینا رو تجربه میکنم 

و چه تجربه قشنگی 
میم دقیقا اینطوری البته هنوز نمیتونم بگم اینها هیجان اول رابطه است؟ یااینکه حجم علاقه ای که این سه سال داشته 
و..
ولی میدونی دقیقا خودشو مسئول من میدونه 
و چند پیش میگفت دوست داشتن برای ادم مسئولیت میاره موجا...
برای منی که خیلی علاقه ای ندارم مسئولیتم رو دوش کسی باشه این جمله اش سنگین بود چون میم به اندازه کافی مسئولیت ها افتاده گردنش
یه باره مجبور شده پدر خانواده بشه اونم ته تهتغاری خونه 
عین من وقتی بابا رفت...
میدونم زمان بگذره همه چی بهتر میشه 
ولی یه مشکلی دارم 
منتظر اولین دعوامونم اولین قهرمون خیلی منتظرم هیجانهای اول رابطه تموم بشه 
و میم میگه چراایقدی بدبینی خوب اصلا منو تو دعوامون نمیشه 
یعنی هردومون عاقل و بالغیم توی  این مدتم بارها پیش امده دعوامون بشه یا قهرکنیم ولی هردو جمعش کردیم 
و اصن مدل دعوا کردن و قهرکردنمون اینه دیگه 
بقول تو اینا عشقه و عشق میم برام خیلی ارزشمند 

عشقتون پایدار باشه دوستم 
براتون ارزوی خوشبختی و لحظات شاد ماندگار دارم عزیزم.میبوسمت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان