پدیرش اشتباه!

امروز داشتم به این فکر میکردم 

 

بقول داریوش به بند میکشی از این رهاترم کنی!

زخم نمیزنی به من که مبتلا ترم کنی!...

گاهی ما با ترسهامون زندگی میکنیم ولی حاضر نیستیم که شجاعت امتحان کردن به خرج بدیم!

مثلا از بسکه تو جامعه ما بهمون گفتن زن باید متانت داشته باشه

 با لباس سفید بره با کفن برگرده!

با یکی باشه با همون تاابد بمونه 

اگر با کسی دوست شدی حرف زدی باید باهاش ازدواج کنی وگرنه لاشی هستی اگربری با یکی دیگه یا ....

این حق امتحان کردن رو از زنها گرفتن 

که تست کنن این قضیه تو شهرستان و بین خانواده های شهرستانی و سنتی و مذهبی خیلی پررنگ تر هم هست

و من همیشه با همین ترس در رابطه قبلیم موندم 

با همین ترس با  مرحوم ده سال ادامه دادم 

ترس از اینکه دیگه دختر خوب و پاک و معصومی نباشم

درصورتی که مدل دوستیم هم جوری بود که هیچ ارتباط جن*ی و.... نبود

هی میخواستم بسازم این رابطه رو 

من ادم ساختن بودم ادمی که یه اشتباه رو یک شکست رو تا تهش میره 

ماه دهه شصتی ها اکثرا همین مدلی هستیم

و من برای تغییر مدل خودم خیلی تلاش کردم 

اول تن به ازدواج ندادم حاضر بودم توی یه رابطه دوستی بمونم اما ازدواج نکنم 

گفتم تا همه چی اوکی نشده تااین رابطه درست نشده 

ازدواج کردن غلطه و مقاومت میکردم نسبت به ازدواج و هروقتی حرفش میشد عقب می کشیدم

بعد که اون رابطه برای همیشه تموم شد چقدر حس ازادی کردم 

چقدر احساس ارامش اومد تو زندگیم 

چقدر روحم بال و پر گرفت

دوسه سال تنها بودم دیگه اینو اکثر دوستایی که از پیج قبلی باهام بودن میدونن

من از بهمن 1399 که اون پیج رو بستم 

دیگه به اون ادم سابق برنگشتم 

خودمم اون ادم سابق نشدم 

 همه ی ذهن وروح و جونمو سعی کردم از اون رابطه پاک کنم 

تا رسید به مرداد امسال

 و اشنایی من و امیر

یهو داداشی برگشت گفت جرا وارد رابطه نمیشی؟

یهو به خودم اومدم دیدم وسط یه رابطه ام 

که بیشتر اوقات ازارگرم

گاهی هم میشم قربانی

و رابطه قبلی همجنان با منه!

وقتی اینو فهمیدم که اضطرابم رسیده بود به هزار

که هیج کاری نمیتونستم کنم یعنی دست و دلم به کار نمیرفت دیگه 

راندمانم منفی شده بود همزمان اون حال روزم مصادف شد با اتفاقات سیاسی و بدتر شدم 

به خودم و امیر یه فرصت دیگه دادم

نشد 

دیگه من ادم سابق نیستم که یه شکست رو تا تهش برم 

حتی اگر توی ناز و نعمت باشم وینگه دنیا 

تو بهترین خونه وزندگی

نه من ادم سابق نیستم 

انگار دیگه به خودم حق پذیرش اشتباه رو میدم!

بابتش احساس حقارت نمیکنم 

درمورد هیچ اشتباهی حالت تدافعی نمیگیرم که کار درستمم ببرم زیر سوال

بابت اینکه به ادمهایی که دور وبرم هستن و دوستم دارن فرصت اینو بدم که خودشون ثابت کنن به من

و من خودمو محک بزنم احساس شرمندگی که هیچ 

احساس شادمانی و شجاعت میکنم 

داشتم به فری میگفتم اینو 

امروز امیر پیام داد 

حالمو پرسید مجدد 

باوجود اینکه بهش گفتم دیگه تمومه و من تو رابطه ام

که ام ار ای چی شد

حالت چطوره و....

جوابش ندادم 

بعد پیام داد الان دیگه پیام های منو میخونی و جواب نمیدی؟

و پارتنرت حساسه؟ یا واقعا تااین حد از من بدت میاد؟

گفتم ببین من درست نمیبینم این رابطه ادامه پیدا کنه 

بهت گفتم تو رابطه ام و خودم دوست ندارم واقعا ادامه بدم باهات

منم زنی نیستم اختیار ارتباطاتم رو بدم دست پارتنرم!

همونطوری که نه افسار گذاشتم گردن تو نه افسار گذاشتم گردن خودم که بدم به تو

وقتی یه وقتی یه رابطه تمومه دیگه تمومه 

اب نمک اینا نداریم 

اینکه وقتمو تلف نمیکنم برای ادامه دادن یه اشتباه 

توهم این کارو نکن با خودت برا خودت ارزش قائل باش

این نه به معنای وفاداری من به یه ادم نه تعهد و نه هیچی

فقط ادامه ندادن یه رابطه غلطه !

بعد که نشستم فکر کردم با فری حرف زدم 

دیدم من چقدر تغییر کردم 

چقدر خوبه که به میم فرصت دادم وارد زندگیم بشه 

ادم تا با چند نفر نشست و برخواست نکنه 

نمیتونه بشناسش

اگر حالت با کسی خوب نیست یا نه کلا حال خودت خوب نیست

و نمیتونی تو یه رابطه بمونی

ادمها رو افسار نکن همین

خودتم افسارتو نده دست کسی

 اگر حالت باهاش خوب بود این اتفاقا نمی افتاد تو ادامه میدی

دلت تنگ میشد هرروز با هم بودین 

رابطه تعریف داره 

قرار هم نیست همش بالغانه باشیم باهم 

اتفاقا رابطه من و میم بیشتر اوقات که تو حالت مسخره بازی هستیم کودکانه ترین حالت 

که فقط شادیم و می خندیم وقتی بحث باالغانه است دوتا ادم عاقل وبالغیم که از هم حمایت میکنیم

 باهم حرف میزنیم و...

چقدر ادمها بسته به شرایطشون بسته به اینکه سر چه سفره ای بزرگ شده باشن

و بعد خودشون رو خودشون کار کرده باشن فرق دارن با هم 

من روی میم کراش داشتم روی قیافه اش که جذاب و خواستنی بود 

و هیکل و تیپش و اینکه ادم تک پری بود وبا شخصیت و سروسنگین و همین شبیه ادمهای متعهد و متاهل بود 

اصلا نه خبر داشتم تا همین تابستونی که میم چقدر اموال داره اصلا مجرد یا متاهل ؟

من تا همین تابستونی فکر میکردم متاهل هست 

و سراین قضیه که هرسری می بینمش ازش خوشم میاد 

از خودم بدم میومد که چرا از ظاهر یه مرد متاهل خوشم میاد اخه 

تااینکه مرضی گفت این مجرد بابا و این خواهرشه و....

تا خود میم باهام حرف نزده بود 

من نمیدونستم سمتش چیه و اصلا کار اداری داره و....

دقیقا حس ما بهم یکی بود بااین تفاوت که میم میدونست من مجردم من نمیدونستم اون مجرد همین

و اینکه البته من ادم سرشلوغی بودم درگیر میم نبودم که بهش فکر کنم فقط وقتی می دیدمش 

حس خاصی داشتم 

و انرژی سنگینی ازش دریافت میکردم یه انرژی مثل اهن ربا که منو به سمت خودش میکشونه 

بدترین روزها برام روزهای بود که مجبور بودم از دم در شرکتشون رد شم احساس میکردم اون چند ثانیه یک سال طول میکشه 

وقتی هم خونه بود و دم در خونه می دیدمش بدتر

حالا میخوام بگم با همه ی این تفاسیر که حسی که الان دارم شبیه حسهای نوجونی 

و انرژی خاصی داره این علاقه 

ولی یه جایی در ذهنم و قلبم برای این قرار دادم که ممکنه این رابطه خوب کار نکنه 

با وجودی که داره خوب کار میکنه 

تا اولین دعوامون نکردیم

تا اولین قهر واشتیمون صورت نگرفته 

تا عصبانی نشدیم هردو

تا اولین اختلاف

 نمیتونم هیچی بگم 

هیچ تصمیمی بگیرم 

فقط الان هردومون به شدت خوبه 

کنار هم حس ارامش ولذت داریم.یا همیم 

تفاوت ها رو تا همین الان دارم احساس میکنم 

مردی که اولویت زندگیش منم 

باوجود همه مسئولیت ها و مشغله هاش

واقعا برای این رابطه وقت میذاره 

در تمام طول روز

خسته است؟ کار داره؟ مادرش/؟ خانوادش؟

دوستاش؟

هیچ کدوم جایگاهشون عوض نشده 

فقط یه جایگاه اختصاصی برای من هم باز شده 

عین من . 

که همه چی سرجاشه 

ممکنه خدای نکرده چند وقت دیگه بیام بگم این رابطه تموم شد 

به این دلیل و این دلیل

از خودم فرصت زندگی و فرصت شناخت ادمهای دیگه رو نمیگیرم

ولی تلاشیم برای ساختن و تغییر ادمها نمی کنم.

همین.

خواستم همینو بگم همدیگه رو حتی اینجام معذب نکنیم 

که من خودمو سر اشتباه کردن و درست انجام دادن اونچکه از زندگی یاد گرفتم 

معذب نمیکنم و از بیانشم حتی نه معذبم نه ترسی دارم نه بازدارنده ای نه نگران قضاوتشم 

فری امروز میگفت تو دختر فلانی هستی از خانواده فلان حداقل دو استان خانواده ات میشناسن و...

گفتم ببین فری من خودم یه ادم معمولی خیلی معمولی میدونم 

و این نه بهم غرور میده نه باعت میشه ادم بی اعتماد به نفسی باشم 

ولی ببینم یکی این چیزا خیلی واسم مهمه وبابتش مینازه به خودش میذارمش کنار توی رابطه ام.

 

 

موجا ... ۳ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان