بی احساس!

بی احساس شدم 

حالم خوبه ولی بی احساس بی احساسم

مثل حالت سر شدگی

میم میگه وقتی با منی با من نیستی

ذهنت مشغوله تو یه دنیای دیگه هستی

راست میگه 

من همه ی ذهنم و بخشی از وجودم تو بهمن ماه پارسال مونده 

میم اونقدر از من خاطره داره اندازه صد سال تنهایی

وقتی از خاطراتش میگه من عاشق قیافه اش میشم 

اونقدر خجالت میکشه ولی سعی میکنه لبخند بزنه 

بعد من میگم اعتراف بعدی:)))))

دیشب دعوتش کردم خونم

خونه رو تمیز کرده بودم حسابی 

و برق میزد بوی خوبی میداد خونه 

ما بخاطر همسایه بودن مجبوریم خیلی با احتیاط باهم رفت و امد کنیم 

توی شهر هم همینطور:(((((((

من چایی دم کردم و فرنی درست کردم 

میم هم باقلوا خریده بود 

اونقدر برای خونم ذوق کرده میگه چقدر خوب چیدی

میم معماری خونده 

خونه من با چیزهای طبیعی پر شده و همه چی کار دست تقریبا

از تخت و اینا گرفته تا فرشهام که نمد طبیعی هست

واستندها و شلفها و... پرده ها و ....

وتم ارامش بخشی داره 

خودم خونم رو دوست دارم بخصوص وقتی همه چی مرتب و تمیزه

حس خیلی خوبی میده خونم 

و هرکی میاد خونه من اولین چیزی که میگه همینه که خونه ات حس ارامش بخشی داره

و همه چی کیوته

یه چایی خوردیم میم راحت نبود 

میگفت میترسم واست بد شه 

دیگه اون رفت مه اومد 

من رفتم اونجا 

و بالکن نشستم عین اسکلها توی این یخبندون

تا ساعت 6ونیم صبح:)

ایقدی حرف زدیم هردو نفهمیدیم کی صبح شد

وای صاحبخونه من چقدر خزه اخه 

میم میگفت یادته اومدم کلید و اوردم براشون؟

میگم اره میگه چند روز بعدش اومد دم در خونه ازم به اصرار شماره گرفت 

گفت کار مهمی دارم 

گفت منم گفتم این دست تنهاست

لابد دیده کمکش کردم 

برااینجور کارا میخواد زنگ بزنه

بعد میگه زنگ زد 

پیشنهاد داد که بیا دختر منو بگیر:((((((((((

وایییی

اخه کی این کارو با دختر خودش میکنه 

عزت نفسشو میاره پایین

هیچی من اصلا کپ کردم اخه قبلا به دوسه نفر دیگه هم اینو گفته بود به من گفتن 

مثل اژانسی!

بعد میم واقعا نمیخواست اینو بگه مشخص بود وگرنه این چند روز میگفت

دیشب دیگه خیلی بحث جدی شد یهو از دهنش پرید

میم اخه خیلی اختلاف سنی هم داره با دختر صاحبخونه من 

یعنی نمیدونم پیش خودش چی فکر کرده 

مامان میم فکر کنم دیشب صدامون میشنید که حرف میزدیم تو بالکن 

میومد تو حیاط و میرفت ما طبقه بالا بودیم.

 چندبار تاصبح گفت حالا بعدا باهاش صحبت میکنم 

مادر میم منو نمیشناسه و ندیده چون اصلا بیرون نمیاد بنده خدا 

میگم دوتامون اسکول شدیم 

از هیچی نمیترسیم انگار

نه به اون سفت بودنمون نه به الان که رد دادیم

من دیگه اومدم خونه خوابیدم 

تا 11

داداشی هم زنگ زد حرکت کرده

میخوام با داداشی صحبت کنم درمورد امیر

در مورد میم 

باید حرف بزنم باهاش

که بدونه باهم در ارتباطیم 

تپل هم همین شرکت من مصاحبه داشت 

ببنیم که کدوممون قبول میشیم 

امیدوارم دوتامون قبول بشیم دیشب حرف زدیم 

تپل هم بدتر من رد داده

میم اصرار داشت ریپورت ام ار ای رو بفرسته برا دوستش که پزشکه

و نگران بود

یکی از دوستام جواب داد و گفت گزارشت عالی هیچی توش نیست

هیچ مشکل جسمی نداری

بعد من الان نمیدونم این گرفتگی پای راست واین مشکلات پس چیه؟

دوست میم هم همین حرف رو زد

حالا منتظر جواب دوست امیر هستم 

ببنیم اون کی پیامم رو میخونه و چک میکنه گزارشو

توکل به خدا احتمالا فردا پاشم برم باشگاه دیگه مردم من 

میم ژنتیکش عالی داره استیلش خیلی خوبه 

اونم از فردا میره باشگاه 

دوماه کار کنه خیلی خفن میشه لامصب

 

 

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان