مصاحبه :)

سخترین مصاحبه عمرم بود

یک ساعت و نیم طول کشید

یه لیست سوال طولانی گذاشته بودن و میپرسیدن

هم تخصصی هم روانشناسی

اگر این کار بشه خیلی خوب میشه 

بعد جالبه تپل هم برا پوزیشن دیگه ای 

دعوت به مصاحبه شده همین شرکت 

ببنیم خدا چی میخواد 

واقعا من دیگه داشتم انرژی کم میاوردم 

برا مدیریت یه بخششون هست 

ببینم خدا چی میخواد.

دعا کنید بشه که خیلی خوب میشه 

هیچی دیگه بعدش سریع من کاپشنمو پوشیدم و رفتم فیزیو 

میم هم میخواست با مامانش بره سرخاک

دیگه من خودم اژانس گرفتم رفتم 

یعنی کلا دوست ندارم جایی منو برسونه و... اون اصرار داره همه ی کارای بیرون من رو خودش انجام بده 

ولی وظیفه ای در قبال من نداره 

همین بیانش خوبه مسئولیت پذیریش رو میرسونه 

رفتم فیزیو خانم دکتر میگه تو نمیای یه روز ما دلمون واست تنگ میشه

گفتم پس همینه که خوب نمیشم:)

بذار خوب شم قول میدم هر چند وقت بیام سر بزنم فقط پای منو خوب کنید

امروز پام بهتر بود خداروشکر

رپیورت ام ار ای هم اومد 

فرستادم برا دوست امیر و

ویکی دیگه از پزشکهایی که دوست خودمه و ارتوپدهست

ببنیم چی میگن 

امیر امروز پیام داده حالمو پرسیده و....

من بهش جواب ندادم 

یعنی دلیلی نمیبینم جوابشو بدم 

چون اخرین بار که بهش پیام دادم و توضیح دادم من وارد یه رابطه دیگه شدم

و از نظر من همونطوری که دوبار به خودمون فرصت دادم و نشد

رابطمون خیلی وقته تموم شده 

و ماحتی به نظرم دوست معمولی هم نمیتونیم باشیم

اون جواب نداد

خوب برا من مهم نبود جواب بده یا نه فقط خواستم تصمیمم رو بدونه 

میم زنگ زد ببینه مصاحبه ام چی شده 

یکم حرف زدیم زیر فیزیو 

بعد من دیگه گفتم موسیقی گوش کنم تا تموم شه 

و هوس باقلوا کردم 

بعد فیزیو رفتم این شیرینی فروشی نداشت

بعد میم زنگ زده گرفتی؟

میگم نه نداشتن 

رفته اون سر شهر باقلوا گرفته :)))) میگم اره نکه بار دارم :)اورده دم در 

میگم نه بذار اخر شب با چایی میریم بیرون میخوریم 

یکم دمغ میشه تا میره سرخاک عین خودمن

گاهش شونه هاش خم میشه زیر بار نبود باباش

قرار هردو برای سالگرد برنامه بریزیم من گفتم یه بخشی از کاراها رو اگر وقت کنم برات انجام میدم

مثل سفارش گل و شیرینی و....

لیست چیزایی که نیاز داری 

و رزرو رستوران و...

من این کارا رو برای داداش خودم که نمیتونم انجام بدم 

فاصله سالگرد داداش وبابای میم یک هفته است

هنوز نمیدونم خانواده تصمیمشون چیه میخوان روز سالگرد برن مراسم؟

یا مراسم جدا بگیرن؟

حالا که دیگه همه دوست و اشنا وفامیل میدونن رابطه ما قطع شده کلا با زنیکه و بچهاش

نمیدونم تصمیم چیه ولی هرچی هست منم تبیعیت میکنم ازشون 

قصدم ندارم دخالت کنم تو روند تصمیم گیریشون 

 

 

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان