دیروز که خیلی روز خوبی بود
در کنار خانواده
هوا هم عالی بود سرد و بارونی
خیلی روزهای سردی شده یکم بی سابقه است سرمای جنوب ولی من لذت میبرم
چون عاشق سرما هستم
میم وقتی شنید میخوام برم خونه
که کلا تا ساعت 3 که من بیدار بودم هزاران بار زنگ زد
هی میگفت کی میری کی برمیگردی
صدبار میگم بهش
بعد باز ساعت دقیقشو میپرسه میخوام حساب کنم چندساعت نیستی:)))))
من اولین رابطه میم هستم
برای خودم خیلی عجیبه یه مرد همسن و سال خودم
رابطه ای نگرفته باشه
یعنی اونقدر مشغول کار و .... بوده و کلا نظام خانوادگیشون مدلش عین خانواده ماست
یه جورای اعتبار و ابرو مانع از خیلی تجربه هاست
مثل داداش سامی که هنوز هیچ رابطه ای نگرفته.
برای همین من میم رو درک میکنم
ادم توی اولین رابطه اش بخصوص وقتی چندسال هم دلش گیر بوده باشه
هیجان خاصی داره
و ممکنه یکم هم نتونه مدیریت کنه حسش رو
من از شاهد و ناظر بودن بر این رفتارهای میم لذت میبرم
و یاد سالهای قبل خودم میفتم
میم کلا خیلی ادم ماخوذ به حیایی هست
خیلی زیادتر از من
من توی چت زبونم خیلی درازه
کلا تسلط خوبی دارم
اما تو عالم واقع یه دختر اروم و خجالتیم
که اخمو و خشن وبداخلاقم هست
و میم بدتر از منه
منتها اون خشن وبداخلاق نیست
نایس و مهربون و مردم داره
خلاصه من صبح که داداش زنگ زد که نیم ساعت دیگه میام دنبالت
من هنوز خواب بودم گفتم باشه الان حاضر میشم
دیگه تندتند حاضر شدم صبونه هم نخوردم
درم اروم بستم میم بیدار نشه از صدای درخونه من
بعد همون موقع ها پیام داد که مرسی درو محکم نبستی:))))))) و خونه مارو نلرزوندی:))
ایقدی این رابطه ما باحاله دختر همسایه پسرهمسایه یعنی جوکی واسه خودش
دیگه رفتیم خونه ومامی هم کلی قربون صدقه جوجه سوسکش رفت
میخواستم اونجا دوش بگیرم
مامان یکم ماساژ داد بدنم رو عضلات کتفم وحشتناک گرفته
درد قدیمی کتفم برگشته
پام هم خیلی تعریفی نداره
میره و میاد دردش بخاطر سرما هم هست یکم
مامان اینا نذزی داشتن شله زرد و حلیم
میم تا شب که اونجا بودیم هزار باز زنگ زد پیام داد
میگفت انگاری کوچمون خالی شده
رفته بود سرخاک باباش
وحرف زدیم اونجا من دیروز یه گوشی خریدم
یعنی داداش سپرده بودم یه گوشی دسته دو تمیز واسم پیدا کنه
دیگه گوشی رو خریدم
هرچند پولش خودداداش داد
من بعدا باهاش حساب میکنم
اوضاع مالی و کاری خیلی بهم ریخته شده
نذری ها خوب بود خداروشکر
خوش گذشت شلوغی
فقط یهو اجی برگشت گفت 14ام بهمن سالگرد داداشه
من فروریختم
یهوی
انگاری یکی یادم اورد که داداش ندارم
و من از یادم رفته بوده
خودمو با درست کردن شام مشغول کردم
سعی کردم اروم باشم که بقیه بهم نریزن
برای میم شله زرد گذاشتم
و قهوه خریدم براش چون هردو معتادیم به قهوه
و من از پسرخاله ام بهترین قهوه های دنیا رو میخرم که بوش مستت میکنه:)
موقعی که رسیدیم خونه دیگه ساعت 9ونیم بود
قراربود من وقتی میرسم بهش خبر بدم که همدیگه رو ببنیم
من رسیدم بهش اطلاع دادم
ساعت 10 قرار گذاشتیم بریم بریم من شامم زیاد نخوردم خونه
چون میم شام نخورده بود منتظر بود بریم شام بیرون
دیگه ساعت 10 بود که میم اومد من پام گرفته بود میم پایین پله ها منتظر بود
یهو پای من گرفت میم اومد کمکم اولین بار بود میخواست دست منو بگیره یعنی
هردو هم اسکل
هول شدیم کلمون خورد تو هم
وای وای
یعنی پخش زمین شده بودیم دوتایی مرده بودیم از خنده از ناشی بودنمون
یکی مادوتا رو ببینه باهم میگه صددرصد این دوتا یه چیزی زدن یا مستن
یا یه چیزی کشیدن و....
ایقدی که باهم که هستیم میخندیم
من ادمیم که همیشه بقیه رو میخندونم
ولی میم ادمی که منو بسیار میتونه بخندونه
بعد جالبیش اینه هردوتا ادوم مغرور و ساکتیم بیرون که کسی جرات نمیکنه بیاد سمتون
اماباهم که هستیم دوتا اسکل مشنگ شوخیم که فقط می خندیم
یعنی ایقدی دیشب ما خندیدیم که من دل درد شدم میگه خدایی موجا تو چیزی نزدی؟
منم به اون اینو میگم بسکه جدی نیستیم وقتی باهمیم. بدرد رستوران رفتن و اینام نمیخوریم باهم
ایقدی که نیشمون باشه و می خندیم
تا 12 بیرون بودیم و شام هم من نتونستم بخورم
فقط همراهیش کردم تا اون شامشو بخوره غذای منم پک کرد دیگه اوردم خونه
تولد یکی از دوستای میم بود ومنتظرش بودن
ودیر وقتم بود منو رسوند دیگه
بعد تو تولدم ده بار زنگ زد
دوستاشم سوژه اش کرده بودن
اکثر دوستای میم متاهلن
یکیشون که صمیمی ترینه و از ماجرای ما خبر داره
دعوت کرده بود منو
گفتم نه من هنوز امادیگشو ندارم وارد جمعتون بشم واقعا
ترجیحم اینه سکرت بمونم
نشناسنم
خلاصه دوستاش خیلی کنجکاون منو ببین کیه که دل میم رو برده بعد این همه عمر
مدل میم هم اینطوری نیست بره بگه من کی ام و... کلا از جزییات رابطمون و اشناییمون به کسی بگه
ولی خوب رفتاراش بخاطر بی تجربگی خیلی تابلوه دیگه :)))
حس میکنم بدونی اینکه دوتاییمون بخوایم
سرعت رابطمون خیلی خیلی تند داره جلو میره
همینا دیگه