یک مشتری داشتیم از شرق کشور
یک خانوم مهربان و ساده وصمیمی
چیزی شبیه آسمان کویر!!
امروز زنگ زد که آدرست رو میخوام
گفتم ادرس من چرا؟
گفت شنیده ام که شما جنوبی هستی
یک جنوبی خون گرم و مهربان
گفت میخوام برات سوغاتی باغ خودمون رو بفرستم
شیره انگور
مویز
نخودچی
من وظیفه ام رو انجام داده بودم و شرکت پولش رو داده بود!
قبول نکردم گفتم شما هم داری به من لطف میکنی
ولی نمیتونم بدون هزینه این کارتون رو قبول کنم
گفت هدیه است مال باغ خودمون
و من دوست دارم به شما هدیه ای بدم
و ناراحت شد
گفتم باشه به عنوان شیرینی کارتون قبول میکنم
الحمدالله بعد از اون برخورد
دیگه میم پیامی نفرستاد
و دیشب با نسترن نشستیم تا نصف شب خندیدیم
بعد از مدتها تونستیم باهم حرف بزنیم
امروز ناهار ندارم
باید ناهار درست کنم
از طرفی ساعت 3 هم باید برم فیزیوتراپی امروز بهم زود نوبت داده
دردم خیلی خیلی زیادتر شده
و خانم دکتر گفت طبیعی بخاطر دستگاه ها
کی این درد تموم میشه
امروز قرار معاینه کنه گفت شاید علت دردت چیز دیگه ای باشه
دوست امیر هم گفت فقط فیزیوتراپی فعلا
سعی میکنم کمی از برکه وجودم رو وسعت بدم
این روزها خیلی مغزم درد میکنه
کاش یکی میومد مغزم رو عمل میکرد....