هارد لپتاپ سوخت:((((
دیگه امروز لپتاپ اجی رو صبح فرستادم که قفلش بایوس رو بشکنن
و ویندوزش رو عوض کنن
خداروشکر اوکی شد
خودم اعصاب نداشتم باهاش ور برم
لپتاپم رو هم گذاشتم برای فروش
بعد خیلی جالبه
اقا زنگ زد که جسارت نباشه و اینا من خیلی مجذوب شما شدم
و اصلا نوع ادب و متانت و صحبت و مدیریتتون رو کمتر خانمی دارن و....
من فقط منتظربودم صحبتش تموم شه قطعش کنم همین:(((((
اجی اومد پیشم و
میگه وای چقد تو لاغر شدی اخه
چرااینطوری شدی
اصلا نمیشه نگات کرد بسکه لاغر شدی تو این ده روز
هیچی دیگه کلی حرف زدیم بدون کار کردن
و نگرانی بابت کار
با نبود لپتاپها
کلی هم کلیپ دیدیم خندیدیم
بعدم رفت خریدامو کردن خودشو داداش و کارای بیرونم رو هم انجام دادن ورفتن
واقعا وجود خانواده بخصوص خواهر و برادر نعمته
الهی شکر
حالا لپتاپ رو دارم تست میکنم ببینم اوکی هست یا نه
تاالان که اوکی بوده
امروز اشتهام هم بهتر بود یعنی ناهار خوردم
ولی صبونه نه به زور حالت تهوع میگیرم
بخاطر اینکه حجم داروهای صبحم خیلی زیاده
مجبورم با هربدبختی یه لقمه بخورم
کل امروز عین مخابرات بودم با خانواده صحبت میکردم هر سری یکی زنگ میزد
الان دیگه خلوت شدم دلم برای نوشتن تنگ میشه
هرسری که نمیتونم یا وقت ندارم واقعا دلم برای این خونه تنگ میشه:)))))
این شبها یاد گرفتم بجا وبگردی و اینستا
برم سمت یوتیوب عین قدیم
بخصوص فایلهایی اموزشی خوبی که جادی داره
خداروشکر که امروزم خبر خوشی اومد از سمت جادی
و همش میگفتم حیف این مرد نباشه
دارم خودم رو اپدیت میکنم امیدوارم همین روند رو ادامه بدم
تصمیم گرفتم شبکه های اجتماعیم رو محدود کنم دوباره تااین اضطراب رو بتونم کمترش کنم
امروز وایبر رو حذف کردم هرچند اونجا فقط با امیر در ارتباطم
حوصلش رو ندارم
امشب واتسپ و در نهایت چند روز دیگه اینستا رو دی اکتیو میکنم
یه استراحتی به مغزم بدم
حالا که جسمم داره استراحت میکنه