شبهای پاییزی:)

این شبها که از کلاس برمی گردم

اونقدری هوا پاییزی و خوبه که دوست دارم تا ته دنیا رو تو این شبها تنهایی قدم بزنم 

حیف که نه امنیتی هست! نه میشه شب رو تنها سر کرد تو خیابون 

تقریبا آرومم 

و دیروز رفتم باشگاه صبح 

و خیلی حالم بهتر شد 

و بعدشم کار بانکی داشتم

اومدم صبحانه خوردم و یه دوشی گرفتم و رفتم بانک

که غلغله بود 

منم کارتم منقضی شده بود و باید کارت جدید میگرفتم

یه دختر خانمی کنارم بود 

گفتش که خیلی شلوغه و نوبتت نمیشه احتمالا

 گفتم ولی من باید کارتمو بگیرم

گفت که برو فرم تعویض کاررو بگیر پر کن سریع

وسط نوبت بقیه برو بهش بده به یکی از باجه ها من دیدم بدون نوبت کارت میدن

دیگه رفتم فرم گرفتم و پر کردم و دیدم ااا دعوا شد سراینکه اونایی که کارت میخوان ودارن بدون نوبت میرن:)))))

هیچی من دیگه نرفتم و یکم صبوری کردم جو عوض شد

بعد رفتم به یکی از باجه ها گفتم که من کارتم رو امروز نیاز دارم گفت اینجایی نیستی درسته؟

منم گفتم اره خوب راست گفتم دیگه از شماره ملیم مشخص دیگه 

هیچی بنده خدا گفت بشین صدات میزنم وفرم گرفت و کارت ملیم رو 

5 مین بعد صدام زد کارتو داد کلی تشکر کردم و رفتم رستوران روبه رو بانک 

ناهارمم خریدم و اومدم خونه 

خیلی خوابم میومد ولی تپل پیام داد 

و یه شعر یاس فرستاده بودم باهم تحلیلش کنیم 

دیگه وسط خواب وبیداری جوابش دادم 

میگه چندروزه از امیر مرخصی گرفتی؟

میگم نمیدونم 

میگه سه روزه:))))))حساب منو داره کثافت

یه سری تست داد بزنم

و زدم وفرستادم براش

بشینیم بعدا تحلیلش کنیم

میگه تا شنبه صبر کن بعد برو سراغ امیر

دیروز فری پیام داد باهم کلی حرف زدیم کلی فحش بهم داد چرا باامیر اینطوری کردم و چرا قدر نمیدونم و...

هیچی دیگه کلی حرف شنیدم ازش

البته که من میدونم مساله اصلی منم نه امیر

و نمیخوام بهش اسیبی بزنم 

عصرم که کلاس داشتم و رفتم کلاس

شب موقع برگشتنی دلم برا امیر  تنگ شد

گاهی بعد کلاس زبان حرف میزدیم 

دیگه هیچی اومدم خونه و شام درست کردم و خوردم 

و دوباره سیستم دچار مشکل شد

و درگیرش شدم 

تا 12

یکم تو راه پله سیگار کشیدم و چایی خوردم 

و خوابم برد 

امروزم احتمالا برم باشگاه برا جبران دوروزی که نرفتم یه روز رو جبران کنم حداقل.

یه سری کار برا استاد که باید انجامشون بدم

یه سری تست برای مصاحبم هست

یه مقدارم اموزش که باید تمومشون کنم 

صبحم بیدارشدم و دوش گرفتم وسرویس شستم

و سینک ضدعفونی کردم

کلی لباس باید شسته بشه

و خونه هم نیاز به تمیز کاری و مرتب کردن داره 

و باید چندتاتماس حال و احوالی بگیرم با خانواده 

دیروز سامی زنگ زد خیلی ناراحت بود اجی چرا زنگ نمیزنی و سراغی نمیگیری و کم و میای ومیری

راستم میگه حق داره .

دیشب به تپل میگم دلم برا امیر تنگ شده 

میگه صبر کن 

میگم خوب ولی من به دلم گفتم غلط کرده 

تاادم نشده نباید بره سمت بچه مردم.

گفت اره درستشم همینه.

موجا ... ۰ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان