مدیریت احساسات!

جدااز تجربه بد اضطراب و اینکه وقتی یه نفر درگیر اضطراب

تو نمیتونی بگی اروم باش

دارو کمک کننده است

ولی شفا بخش نیست

اضطراب یه بیماری که خیلی باهوشه

و از نوعی به نوع دیگه تغییر میکنه 

یعنی علائم اضطرابی مرتب عوض میشه وقتی سرکوب میشه یا دارو مصرف میشه

بعد از یه دوره که دارو قطع میشه متاسفانه برمیگرده 

و یکی ازراههای موثر ورزش هست

که من ورزش روم خیلی موثره واقعا 

جدای از اینکه علاقه زیادی هم بهش دارم 

اضطراب اجتماعی هم چیزی هست که الان هممون درگیریشیم و باانکارش فقط قضیه رو بدتر میکنیم!

خوب ولی مدیریتش مهمه 

تو میتونی بگی من مدیریت میکنم ولی نمیتونی بگی ندارمش!

حالا قضیه من اینه کلی احساسات متفاوت رو دارم همزمان تجربه میکنم 

حالا ادم adhd هم باشه وا مصیبت!

روضه کربلاست!

دقیقا 

از یک طرف رابطه ام!

دارم به فناش میدم رسما 

با کارهایی که کردم 

امیر بسیار صبور و متین

من نه 

گاهی میرم گوشه رینگ گیرش میارم و تا میخوره مورد ضرب  وشتم قرار میدم بیچاره 

اونم کی؟ اون بنده خدا که نشسته درسش میخونه و تمرکزش بهم میریزم بااین چالشها و دعواهای ساختگی

امروز تپل دستمو گرفت نشوندم یه گوشه 

گفت واقعا موجا داری با خودت و اون و من و همه چیکار میکنی؟

الان نگرانیت از اینده شغلیت هست

از طرفی نگرانیت از شرایط اجتماعی

نگرانیت از مهاجرتت و خانوادت

نگرانیت از ازدواج و....بعد در این موارد چرا داری به خودت  دروغ میگی

همشم امیر گوشه رینگ گیر میاری و هی میزنی خب بابا هرکی گوشه رینگ بندازی ازش خودش دفاع میکنه 

این بنده خیلی مراعاتت میکنه

یکی از خوشبختی ادم اینه یکی تو زندگیش باشه بهتر از خودت خودت رو بشناسه 

برای من واقعا تپل همونه

از امیر خواستم چندروزی از هم فاصله داشته باشیم 

تا من بتونم مدیریت این حسهای بدم رو دست بگیرم و کلا ببنیم با خودم چندچندم

هرچند خوشحال نشد

اما خوب لازم بود برام 

من از روز اول دارم بهش میگم یه فرصتی بده بهم یه فاصله ای ایجاد بشه

نمیدونم حس اینو داره ممکنه تااون نباشه چون من پیشنهاداتی دورمه 

یکی از اونارو اوکی کنم 

اینم خوب نیست من ترس انداختم به جون بچه 

و اینکه مشکل از من بوده بهش اطمینان ندادم 

که من برمم فقط میخوام به خودم فکر کنم و زندگیم و اهدافم و بعد تو 

خلاصه امیر پاسخش خوب نبود گفت اوکی فقط

ولی من نیاز داشتم 

واقعا اروم شدم وقتی گفتم میخوام برم مرخصی از رابطه 

مغزم اروم شد

الان دیگه ویندوز اوکی شد و من میتونم کارا استاد انجام بدم.

هنوز کدها جواب نمیده 

و من باید پاشم حاضر شم برم کلاس

نیاز دارم به قدم زدن خوبه که پیاده میرم و پیاده میام 

چقدر این هفته و هفته پیش سنگین شروع شد 

خوب همیشه که نمیشه زندگی اروم باشه

------------------

رفتم دوش گرفتم برم کلاس زبان از زبانکده زنگ زدن گفتن امروز استاد مشکلی براش پیش اومده و نمیاد

خوب شد منم نشستم پای کار استاد تا همین الان کدها جواب دادن بالاخره 

و واقعا غرق کار شدن خیلی خوب بود 

و ذهنم رو باز کرد 

کیمی زنگ زد حرف زدیم 

و ...

تازه دوتا نیمرو زدم برای شام

و بشینم باقی کارو جمع کنم بفرستم برا استاد تا بیدارم.

حال عمومیم بهتره فقط دلم برا باشگاه و ورزش تنگ شده 

که فردا عصر حتما میرم باشگاه 

خبری از خانواده ندارم امروز و یکم دپ هستم برای صحبت کردن یعنی دلم خلوت میخواد فقط

امیدوارم امیر هم حالش خوب باشه و این فاصله که من میندازم برا دوتامون خوب باشه ان شالله و نتیجه اش خیر باشه

مغزم درد میکرد واقعا این روزها 

تنهایی خوبه هم بده 

نمیدونم من هنوز به یک میانه روی نرسیدم سر این قضیه

 

 

 

موجا ... ۰ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان