بغض و درد ومادر....

همون ساعت یک و خوردی که من پست ننوشته و نوشته راه افتادیم

تا رسیدیم مامان اینا ناهار خورده بودن و خوابیده بودن 

و خان داداش دیگه بیدار شد اومد پیشمون 

و بعدم زن داداش اینا

مهسا هم که پشت در منتظرمون بود بسکه زنگ زد تو راه منو روانی کرد

حال خودشو و پارمیس رو خریدارم چقدر عاشق همن این دوتا

میگفت که من آجی ندارم که 

قبلا منو پارمیس و فاطیما اجی بودیم من دوتا اجی داشتم

الان فقط یه دونه اجی دارم اونم پارمیس

چقدر دنیای کودکانه این بچها که خراب شده قلبم رو به درد میاره

جای خالی داداش همه جا بود 

و من بغض

عصری دیگه بعد از بهشت زهرا داداشا رفتن بندر

من نرفتم همراشون 

و با مامان نشستم حرف زدن و بغل کردنش و بو کردنش و بوسیدنش

یهو حرف مامان رفت سراینکه هفته پیش سرخاک فاطیما اومده دست بوسم

گفت منم بوسیدمش و حالشو پرسیدم 

داشت درددل میکرد میگفت اگر اون زن اینطوری نمیکرد

مثل روزهای اول میرفتیم خونشون میومدیم درد نبود بچم کمتر میشدبرام 

من یهو اشکام عین چی سرازیرشدن 

و مامان دستپاچه شده بود 

همیشه منو یه کوه محکم می دید 

گفتم ولی برای خواهر نبود برادر خیلی سختتره مامان

و نبود فاطیما برای منی که بزرگش کردم 

واینجا تنها جایی بود که اعتراف کردم این سوگ میتونست جور دیگه ای بگذره 

و همینطوری اشکام میومد و مامان میگفت توروخدا التماسم میکرد گریه نکن

گفتم من تو خلوت خودم گریه نمیکنم 

بذار با تو اشک بریزم برای نبودن پسرتو برادر من 

اونقدر اون گریه ها ناتموم موند

که تاالان ذره ذره هرگوشه ای اشک ریختم 

و خالی نشدم 

الان هم اشکم دم مشکمه

دلتنگی شده یه خنجر زهرالود که فرو میره توی قلبم و اروم و ذزه ذره زهرش اثر میکنه و منو میکشه 

از زندگی جدام میکنه از ذوق و شوق بودن حتی.

اون لحظه زندگی بدون داداش دیگه معنای واسم نداره 

و اخ برای دل مادرم. اخ برای دل مادرم. 

و اه برای دل مادرایی که این روزها عزیز از دست دادن

و اه و حسرت برای خواهر برادرهاشون....

یه روزهایی میاد بالا سرم باهام حرف میزنه 

باهمون لحن همون مژه ها 

سلام میده میگه سلام شما خوبی ؟؟سلامتی ؟ چه خبر؟؟ همیشه اینطوری سلام علیک میکرد

خدایا صداش توی مغزمه مگه میشه نباشه؟

خان داداش میگفت چهارماه دیگه سالگردشه 

و من نمیخوام باور کنم انگار

بعد مهسا برگشت گفت 

ولی من مادر نشدم بذار مادر بشم میفهمم مامان بزرگ چی میکشه؟

این حرفش لبخند اورد روی لب هممون اخه جینگیل مادربشی تو؟

چقدر خدا تورو زبون باز کرده اخه فنچ  8 ساله.

عصری دکتر خودش زنگ زد و نوبتم رو یادش بود

دیگه صحبت کردیم داروهام رو عوض کرد 

الان دیگه داروهای من و تپل ADHD  عین همه

و این داروها سهمیه بندی هست و گیر نمیاد

داروی شب رو هم عوض کرد 

رفتم داروخانه دوتا داروخانه جفت خونه مامانه

هردو سیتسمشون قطع بود نتونستن نسخه الکترونیکم رو باز کنن

اینم از وضح مملکت!

هیچی دیگه داروها رو فردا میرم ببینم اینجا بازه سیستمشون؟

از زبانکده هم زنگ زدن یاداوری کردن برای کلاس روز شنبه 

خوشحالم کلاسمون شروع شد 

و هم اینکه نگران ورزشمم 

باید شنبه صبح برم باشگاه حالا ببینم میتونم برم؟

حوصله امیر رو هم ندارم یه تریلی پیام احوال پرسی صبح فرستاد من یه کلمه فقط جواب دادم.

امشبم اصلا حوصلشو نداشتم جوابشو ندادم. همین 

 

 

موجا ... ۱ خوشم اومد :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
موجا نام پیرترین تمساح جهان است...
تا جایی که علم پیش رفته تمساح ها تنها موجودات جهان هستند که پیر نمیشوند و ارگان های داخلی تمساح ها هیچ وقت پیر نمی شود!!و عمر نامحدود دارند مگر بر اثر شکار یا بیماری و.... بمیرند.
اینجا قرار از خودم بنویسم بدون هیچ روتوشی!!
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان