مینویسم حذف میکنم!
حرفی نمیتونم بزنم اینجا
دیروز داداشی میگفت میدونی که بند دل ما نازک شده؟
میدونی طاقت داغ نداریم دیگه اونم تو؟
پس مراقبت کن از خودت از حرفات و...
خیلی خستگی روحی دارم
حتی حوصله امیر رو هم ندارم
امروز بهش گفتم میخوام چند روزی خلوت کنم
فقط تنها کاری رو که خوب انجام میدم
ورزشمه
و عکسای نی نی
همین
دلم به شدت برای بغل مامانی تنگ شده
مامان هم بشدت دلتنگ
امروز داداشی میاد
احتمالا فردا میریم دیدنشون
این نبود نت کل کار وزندگی منو بهم ریخته شدید
الانم میگرن دارم بشدت
داروهامم تموم شده
دکتر نتونست نوبت بده چون نت نداشت
حالا قرار برای 5شنبه بهم نوبت بده